الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

ماهک من ......

دلنوشته های زمستانی برای دردانه زندگی ام

1393/11/16 10:38
1,550 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به ماهک عزیزم به الیسای یه دونه خودم  .

این چند وقت حسابی سرمون شلوغ بود آخه عروسی دختر خاله مامانی ، خاله الهه بود و درگیر عروسی بودیم و هفته قبل از عروسی هم رفتیم تهران خونه خاله الهه و بهت خیلی خوش گذشت و دوست نداشتی برگردی نازدونه جونم و بعد از برگشتن چند روز مونده بود به عروسی که تو مریض شدی و خیلی هم بهم ریختی بردیمت دکتر و دارو بهت دادو منم بستمت به میوه و چیزهایی که فکر میکردم برات خوبه و خدارو شکر خوب شدی  اما خیلی لاغر شدی و بعد تو من خودم مریض شدم و  تو هم مثل فرشته ها مواظبم بودی قربوووونت برم وتا یک روز مونده بود به عروسی طول کشید و خلاصه دوره سختی رو گذروندیم اما عروسیش خیلی خوش گذشت و خوب بود و تو هم اونجا همش در حال بازی بودی و خدارو شکر کاری به کار من نداشتی  قربونت برم  .

شیرینک من  ماه قبل که رفته بودیم پیش مشاور برای انجام تست  امسال ، وسط تست به مشاورت  میگی من همه چی دارم اصلا اتاقم مثل خانه بازی میمونه بس که توش وسیله هست باور کنااااااااااا  بعد  تازه منم دیگه 4 سالمههههه یعنی خلییییییییییی(خیلی) بزرگ شدم (بعد به گفته مشاور دستاتو تا جایی که میشد باز کردی) ببین با دستات گفتی اینقده، اما یه چیزی ندارم که خیلی دلم میخواد .... بعد خانم مشاور که خیلی کنجکاو شده بود که اون چه چیزیه ازت پرسید الیسا جون اون چی ؟؟؟بعدشم تو با یه حسرتی گفتی یه نی نی میخوام اونم واقعییییییییی تا از تنهایی در بیام و دیگه حوصلم سر نره .تعجب  اخانم مشاور تا جایی که تونست برات توضیح داد اما نه مگه شما قبول کردی و از اون روز به بعد سر بچه آوردن با من لج شدی و همش گریه میکنی و میگی یه نی نی بیار و منم هزارو یک بهونه برات آوردم اما نمیدونم این جوابها از کجا به ذهنت میرسه که سریع و آماده داریشون  و یه روز گفتم من که میرم سر کار تو هم میری مهد پس کی قراره نی نی رو داشته باشه ؟ گفتی کاری نداره میذارمش تو کوله پشتیم با خودم میبرمش مهد چه اشکالی داره مگه ؟ مگه خودت وقتی درس میخوندی و کار میکردی منو با خودت نمیبردی مگه چی شد ؟تعجب واقعا از این جوابت متعجب شده بودم  نازک من .

حالا نمیدونم از روی لجبازیته که همش گیر میدی مامانی بیا بامن بازی کن من تنهام زود باش دیگه حوصلم داره سر میره ها الآن اشکم در میادا بیا با من بازی کن گریه و واقعا دارم از پا در میام  گریه  بعد یه سری به مشاورد زدم و گفتم که دیگه خسته شدم  چیکار کنم که یادش بره ؟ اونم گفت که باید ببریش خونه کسایی  که بچه دارن تا باهاشون سرگرم بشه و بیرونم بیشتر جاهایی مثل پارک و هر جایی که بچه ها باشن تا یه کم احساس تنهاییش کمتر بشه و منم برات برنامه گذاشتم  که همین کارو کنم اما نه انگار با دیدن بچه ها ی دیگه تنها بودنت بیشتر به چشمت میاد و یه روز که از مهد برگشتی گفتی مامان جون امروز صورت نیکا زخمی بود و گفته بو داداش کوچولوش اشتباهی ناخون زده و منم گفتم  ببین همیشه یه بچه داشتن خوب نیست دیدی و اونوقت گفتی مامانی دلت میاد چه اشکالی داره آخه بچست دیگه باید کم کم یاد بگیره غمناک دیگه موندم چیکار کنم اگه کسی راهی بلده به منم بگه گناه دارمگریهگریهگریه

 

حالا بریم سراغ عکس

اینم جای جدید برای عکس گرفتن از گیسو کمند من

عاشق این مدل خندیدناتم آخه از ته دل و با صدای بلند بغل

ماه منیییییییییییی

دارم میرم مهد خوشحال برای رفتن پیش دوستامم .

گل اندام من از حموم اومد بیرون و چشمش به پاستیل افتاد

عروسکیییییییییییییییییییییییی عروسک

الهی بمیرم که اینقده لاغر شدی ماهک من

آماده برای رفتن به عروسییییییییییییییبوس

 

اینم یه جمعه که با هم رفتیم سمت فروشگاه

 

 

این چند روزی که هوا خوب بود با بابایی میرفتین ماشین سواری و منم تا صدای ناز و پر انرژیتو میشنیدم کلی قربون صدقت میرفتم عزیزمییییییییییییییییییییییییی

باید بگم همچنان عاشق مرتضی پاشایی هستی و همه جا با صدای بلند آهنگشو میخونی و بعد تمام شدنش میگی مامانی هوز معدش خوب نشد ؟ هنوزم تو تخت بیمارستانه ؟ من که براش همیشه دعا میکنم آخه خیلییییییییییییییی دوسش دارم واقعنااااااااااااااااااا غمگین

پسندها (15)

نظرات (14)

♥ نیکتا ♥
16 بهمن 93 11:58
من قربون این الیسای خوشگل برم . به منم سر بزنید خوشحال میشم
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
خدا نکنه عزیزم مرسییییییییییییییییییییییی حتما
عمه فروغ
16 بهمن 93 12:13
سلام الهام جان خوشحالم که اين مدت بهتون خوش گذشته عروسي دختر خاله هم مبارک ان شاا.. که هميشه شاد و خوش و در مجالس شادي باشيد.لباس عروسي هم خيلي بهت مياد اليسا جونم هدا نکنه مريض بشي عزيزم ان شاا.. هميشه تنت سالم باشه اليساي گلم
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
ممنونم عزیزم مرسیییییییییییی
معصومه
17 بهمن 93 0:46
عزیییییییزم چه عکسای قشنگی لباس عروسیت هم خیلی خوشکله...
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
ممنونم مرسییییییییییییییی
عشق مشکی یواش
17 بهمن 93 6:24
سلام خوبید خدایا خداوندا به مامان الیسا جون وقت بد تا جواب نظرهای ما رو بده آمیییییییییییییییین دوست دار همیشگی شما زری
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
سلااااااااااااام عزیزم ممنونم از دعای قشنگت منم خیلیییییییییییییییییییی دوست دارم
مامان زهره
17 بهمن 93 10:59
الهی چه بامزه واسه بچه دار شدن توجیهت میکنه الهه جان اگه شما هم مثل من فقط به یک دونه بچه فکر نمیکنی خوب یکی دیگه بیار خانمی منم همیشه فکر این روزها رو میکنم که جواب مرسانا رو چی بدم چون منم به هیچ عنوان به بچه دیگه ای فکر نمیکنم
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
همینو بگو عزیزم شاید با گذشت زمان بهتر بشه
♥لیلا مامان پرنیا♥
17 بهمن 93 11:13
سلام الهام جون خوبی الیسای نازم خوبه؟کلی از دیدنتون خوشحال شدم البته من زیاد ر میزنم ولی وقت برای کامنت گذاشتن نیست وااااااااااااای الهام جون نگو که من دوسال با این مشکل رو به رو هستم وواقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم "تازه به نظر من بردن پیش خانواده هایی که بچه کوچیک دارن بیشتر تحریکشون میکنه پرنیا که با اومدن دوتا بچه به خانواده پدری حسابی سختگیر تر شده ومن هم همین حس تو رو دارم اگه راهی پیدا کردی من رو هم در جریان بزار
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم مرسییییییییییییییی قربونت برم خودمم همینطوری شدم وااااای یعنی تموم شدنی نیست حتما عزیزم
مهسا()مامان وانیا)
17 بهمن 93 17:54
ماشاالله به دختر نازت فک نکنم بتونى از زىر اىن خواستش در برى اخه دختر من الان هشت سالشه ولى هنوز قانع نشده و هر روز بد قلقتر از گذشته مىشه ما که تصمىم گرفتيم اگه خدا بخواد يه همبازى براش بياريم
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
ممنونم عزیزم وای نگو عزیزم من همش فکر میکنم یه کم بگذره بهتر میشه اما وای چه خوب عزیزم به سلامتی
مریم
18 بهمن 93 8:57
سلام عزیزم من همون مریم که بهتون با آدرس میلم سر میزدم خودم نینی دار شدم از بس عشق شما مادر دو ختر را دیدم دلم بچه خواست حالا وبلاگ درست کردم و این محبت را از شما ها دارم راستی من یک راه بلدم خوب براا الیسا جونی یک نینی بیار تا نگه دیگه تنهام الهی قربونش برم با این زبون شیرینش میشه بهم بگی تست مشاوره سالانه چیه و باید چه موقع بچه ها را ببریم ممنون میشم کمک کنید
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
سلام گلم وااااای به سلامتی قربونت برم خیلییییییییی خوشحال شدم عزیزم من هر 6 ماه برای تغییرات و رشد و چطور تربییت کردن به مشاوره میرم که تو سه سالگی خودشون از الیسا تست گرفت و این تست باعث شد که خودشون هر سال ازش تست میگیرن میخوان ببینن که میزان هوشش تغییر کرد یا نه .
♥بابایی و مامانی♥
18 بهمن 93 13:13
سلام الهام جون برو خصوصی گلم
.....
22 بهمن 93 16:48
سلام خاله جون فدات بشم انشاا...هیچ وقت مریض نشی ببخشیدیه سوال چراواسش نی نی نمیارین
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
خدا نکنه خاله جون مهربوووونم فعلا که دلم میخواد یه دونه خانمم یه دونه بمونه آخه با اومدنش و کاراش و پر بودنش برام همه چی شده......
خانه کو چک ما
24 بهمن 93 23:22
سلام عزیزم. دخترتون خیلی قشنگه ماشالا. خواستم بگم اگر تواناییشودارید فکرکنید به پیشنهاد الیسا. خیلی خوبه یه نینی جدید. فرداکه بزرگ بشه خیلی تنهامیشه. شماهم که خیلی وقت میذارید و مادری کردنتون خوبه. البته قصدم دخالت نبود. مهرتون پایدار
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
سلام گلم .قربونت برم مرسیییییییییییییییییممنونم که به فکرمونی عزیزم مرسیییییییییییییییی
محبوبه مامان الینا
29 بهمن 93 18:26
الهام جون تنها راهش اینه که یه نی نی واقعنی واسش بیاری قربون پرنسس ناز و فهمیده مون بشم من
مامانی و بابایی الیسا جون
پاسخ
محبوبه جونم نگو تو رو خدا ممنونم عزیزم خدا نکنه قربونت برم
مامان زهره
13 اسفند 93 21:32
سلام عروسکم خیلی نازی عاشقت شدم امیدوارم همیشه بهترین ها نصیبت بشه گلم میبوسمت