عروسک ناز من ، دختر طناز من ،همدم و همراز من 3 سالو نیمگیت مبارککککککککککککککک....
سلاااااام به همه زندیگ ، به دردونه خودم ، به تک گل زندیگیمون الیسا جونم که دیگه سه سالو نیمه شد وااااااااااااااای باورم نمیشه عروسک خونه ما اینقده بزرگ شده و کلی خانم تر و ناز تر و شیرین عسلیییییییییییی تر شده و هر روز و هر لحظه با شیرین زبونیهاش دل مارو میبره و مارو عاشقتر از همیشه میکنه قربونت برم عروسک ناز من .
صبح روز 24 بود که بابایی گفت من امشب کیک میگیرم و برای الیسا تولد میگیریم و منم هیچ کاری نکرده بودم گفتم امشب ؟ بابا هم گفت بله و منم گفتم شب مهمون داریم و بابا هم گفت هنوز بهتر یه محیط شادی میشه برای لیسا جونم و منم قبول کردم اما به تو هیچی نگفتیم و فرستادیدمت مهد و منم رفتم بیرون تا به کارام برسم و اومدم با مهدت تماس گرفتم و گفتم امروز الیسا جونم 5/3 شد اگه میشه یه تبریک بهش بگین و نگین که من تماس گرفتم و اونا هم بچه هارو جمع کردنو برات چند باری تولدت مبارک خوندنو بهت تبریک گفتن و تو هم کلیییییییی ذوق کردی و ما هم قبل از اینکه بیاییم دنبالت رفتیم برای شب کیک بگیریم وقتی چشمم به کیک کیتی افتاد کلی خوشحال شدم و گفتم همینو میگیریم و بعد اومدیم دنبالتو رفتیم خونه اما تو از هیچی خبر نداشتی حتی از اومدن مهمونها ، منم به کارهام رسیدم وقتی خواب بودی همه جارو تمیز کردم و مرتب و آماده برای عروسک خودم تازه تا دیدم کیکت کیتیه یه تابتو برداشتم و با ماژیکهای خودت روش عکس کیتی رو کشیدم و وقتی بیدار شدی خیلییییییییییی خوشحال شدی و محکم بغلم کردیو گفتی آخه چقد تو مهلبونی مامان جونم دستت درد نکنه چقد قشنگ شد اینجا ، چه لباسی .... خلاصه تونستم بعد چند ماه تولد نگرفتن همونطوری که میخواستم بشه و خودمم خیلی خوشحال بودم و لباستو پوشیدم و آماده بودی وقتی مهرنیا و خاله شقایق و عمومحسن و رادمهر کوچولوی یک ماهه که اولین مهمونیش جشن تو بد و دیدی از ته دلت خوشحال شدیو بازم کلی تشکر کردی و حسابی خانم بودی شاد بودی و خوشحال البته باید از عمو محسن و خاله شقایق هم تشکر کنم بخاطر اینکه هر کاری میکردن تا شما شادترو شادتر باشین مرسیییییییییییییییی دوستهای مهربونمون .
داری خودتو تو آینه نگاه میکنی و هی میگی بالم خوبه ؟ کج نشد که مامانی....
از دیدن خونه کلی ذوق کردی
قبل از مراسم هم داری تغذیه میشی تا خوب انرژی بگیری..
تو خود فرشته اییییییییییییییییی
داری دست میزنی ...
تو تمام دنیای منی ، تمام رویای منی اصلا تو خود منیییییییی
لحظه دیدارت با مهرنیا جون ....
فدای دختر مهربوووووووووووووونم ...
تا صدای موزیک بلند شد شما هم شروع کردی...
ما هم به شما پیوستیم ....
عمو محسن هم یهو سر از آشپزخونه در آورد...
از اونجایی که عاشق قطاری و منم دلم میخواست همه جوره بهت خوشبگذره کلی قطار بازی کردیم ا.نم با آهنگ و سرو صدا ....
این فسقلی ناز نازی هم رادمهر کوچولو هستش که اولین مهمونیش تولد تو بود ....
واااااااااااااای برف شادی که عاشقشیییییییییی عزیزم البته به ما هم خیلی خوشگذشت و کلی با صدای خندهات کیف میکردم ...
ای جوووووونم عشقم الهی همیشه همینطور شاد و پر انرژی باشی ...
چقد ناز میخندی گلکم ... الهی مثل دونه های سفید برف سفید بخت بشیییییییییییی
مثل اینکه خیلی خسته شدین ...
رادمهر کوچولو که حسابی متعجب بود ...
رفتیم سه تایی عکس بگیریم که تو گفتی من میخوام برقصم وقت ندارم و بابا هم گفت خودمون عکس میندازیم البته بماند که این بابای شما چه ژستهایی میگرفت که تو و مهرنیا بیخیال رقصیدن شدینو نشستین مارو میدیدینو میخندیدین و منم تازه متوجه شدم که بلهههههههه یا بابا چشاشو کج میکنه .... خلاصه از توی 20 تا عکس تونستم اینارو برای یادگاری بذارم ....
تا خاله شقایق رفت به راد مهر جون شیر بده شما دوتا وروجک هم بیکار نموندین ...
دختر مهربوووووووووووون من که عاشق بچه هاست ...
اینم کیک تولدت که خیلیییییییییییییی خوشت اومده ...
فدای اون زبونت پرنسس ناز من ....
رقص چاقو ...
مراسم انگش زنون خانوادگی....
یه 5 یا 6 باری شمعو روشن میکردم و شما دوتا فوت میکردین....
وااااااااااااااااای فکر کن اینا همه بچه های ما بودن .....
اینم کادوهات عزیزم مبارکت باشه عروسکم...
دختر ناز من از خیلی وقت پیش عاشق آشپزخونه بودیو دلت میخواست و منم با خودم گفتم برای عید برات بگیرم که یهو دو روز مونده بود به تولدت جدا از پروژه های کاری یه کار نظارتی کوچیک برام پیش اومده بود اولش نمیخواستم برم اما گفتم میرم و موقع برگشت هم تا چشمام به این آشپزخونه افتاد دیگه نتونستم تا عید منتظرت بذارم و این شد که برات گرفتمش و تو هم با دیدنش کلی تشکر کردیو هی میگفتی چقد زحمت کشیدی دستت درد نکنه و چند بار تکرار کردی که بابا حسابی چلوندت و تو هم میخندیدی ... مگه میشه تو یه چیزی بخوای و من برات نگیرم ؟؟؟؟ نه نمیشه .... مبارکت باشه عروسک خوشگل و نازم
قربون خندیدنهای نازت ...
از اینم کلی خوشت اومد تازه از خیلی وقت پیش همش میگفتم تا انتظارشو بکش و برات شیرین تر بشه که همینم شد و خیلیییییی قشنگ هم بلدی بازی کنی دختر باهوش من ....
ببین چقد قشنگ چیدی بودن اینکه کسی بهت بگه ...
اینم یه کوله باربی ...
با دیدن این مدادها کلی تعجب کردی و گفتی ،مامان جونم خیلی بزرگهههههههه دوسش دارم مرسییییییییییییییییییییی
خاله شقایقم برات چند تا کتاب خرید مرسییییییییییی..شب قشنگی بود به هممون خوشگذشت مخصوصا به شما دو تا وروجک ناز نازی الهیییییییییییییییییییی همیشه شادو سلامت باشیییییییییییییییییییییییییی