روزمرگی های شیرین عسلمون...
الیسا جونم عاشق کباب و گوشت هستی اونم از نوع کباب کوبیده که بهش میگی کباب سیاه
صدام زدی گفتی بیا عکس بگیر و منم اومدم دیدم بببببببببببله الیسا وروجکه دیگه ....
عاشق شکلک در آوردنی و استاد خندوندن بقیه و منم از دیدنت حسابی خندیدم و تو هم هی میگفتی یه بار دیگه نشونم بده و بعد خودتم کلیییییییییییییی میخندیدی ...
آواز خوندنو خیلی دوس داری و یه موقع هایی هم میگی مامان تو بزن من برات بخونم باشهههههههههههههههه ...
الیسا جونم موقع بیرون رفتن و یا مهد و حتی تو خونه وقتی موقع لباس پوشدن میشه خودت باید بری تو کمدت و لباس انتخاب کنی و خیلی حساس به این موضوع نگاه میکنی و همیشه کلی باید بخاطر این لباس پوشیدنات باهم حرف بزنیم که آخرشم بابایی میادو بدادم میرسه اما تو همچنان ادامه میدی ... این لباس به گیره هام نمیخوره اینا که ست هم نیستن و یه روز رفتی از سر تا پا بنفش پوشیدی و گفتی ببین مامان به این میگن ست پوشیدن میبینی همه چیم یه رنگ شد ببین چقد بهم میان حالا بریم .... و حتی وقتی صبح میخوای بری مهد من وقتی خوابی و تو تختی یوا لباستو عوض میکنم اما با چمهای بسته میگی وایسا خودم انتخاب کنم اینا چین داری تنم میکنی ....وقتی هم میرسی خونه اول میری لباستو عوض میکنی و بعد میگی آخیییییی خیلی خوب دم چقد شیک شدم با این لباسم ...وااااااااااااااااای چقدر این دوره من من گفتنها سخته امیدوارم زودتر تموم
الیسا جونم همچنان عاشق معما هستی و زیادی عاشق کتاب چون دیگه خودم احساس میکنم داری از خیلی چیزها دور میشی دخترکم . میگم بریم پارک بعد آماده میشیم و تا سر کوچه میرسیم میزنی زیر گریه اونم از نوع خیلی مظلومانه و با اشکهای دونه دونه که دلم ریش ریش میشه و بهت میگم الیسا جون بریم پارک بازی کن بهت خوش بگذره فردا میریم کتابخونه اما بازم قبول نمیکنی و تا میگم باشه بریم کتابخونه تند تند اشکاتو پاک میکنیو دستامو میبوسی میگی مرسییییییییییییییییی مامان جون مهربونم و جدیدا دوست داری خونه باشیم و با کتاب و نقاشی کشیدن سرگرم باشی و کلا از فروشگاه که اصلا خوشت نمیاد و هر وقت من و بابا میریم تو با خواهش میگی منو نبرین من خونه مامان ملی میمونم من نمییام و هر چی هم بهت میگیم بیا اونجا کلی عروسک و اسباب بازی داره اصلا فایده ای نداره و ما هم همیشه خودمون میریم . عزیزم از دنیای کودکیت لذت ببر این کتاب همیشه هست اما این روزهای پاک و شاد نه ......
بعد از خل کردن خودتو تشویقم میکنی
عاشق این چشم هاتم که توش شیطنت برق میزنه ...
یه وقتهایی هم یادت میاد که ای وای من الله نکردم .... واینم یه مدلش..
بس که میز دوست داری یه روز اومدم دیدم برای خودت میز درست کردی و خیلی از این خلاقیتت خوشم اومد ...
دیگه دلت میخواد همه کارهاتو خودت انجام بدی اونم از نوع اینجوریش ..( بگم که اگه نخوای همه کاراتو باید خودم انجام بدما همیشه اینجوری نیستی عزیزم )
هلوی مامان از حموم در اومد ....
خودم بلدم .....
بازم شکلکهای نازدونه خانم....
چتریهات بلند شده و منم گفتم الآن که هوا گرمه بذار بلند بشه باز برات کوتاه میکنم اما گفتی نه من دوس دارم اصلا بلند نیست مدلشه اینجوری باید باشه ....
میگم مهربونی اینم سندش ...
یه بار تو برگ کاهو یه بچه حلزون بود و تو هم کلی نازش دادی و بهش برگ کاهو میدادی تا بخوره و تازه نازشم میکردی (این یکیشو به من نرفتی )
هر چیز ساختنی و حل کردنیو دوست داری و این جوچین های آهنربایی رو هم خیلی دوست داری ..
عاشق شیری و اگه روزانه بهت یک لیتر هم بدم نه نمیگی عزیزم .
این شمشیرم که دستته بس که دوست داشتی مامان ملی برات گرفت و تو هم خیلی خوشت میاد .
دخترک شیرینم :
یه کوچولو دلم از دست کارهای خودم گرفته اینکه باهات قهر کرده بودم و تو هم خیلی ناراحت بودی و هی میرفتی تو گوشی من عکسهاتو میاوردی و میگفتی ببین مامان چه دختر خندونی داری ببین چه خوبم اگه باور نمیکنی عکسهامو ببین و بابایی از دیدنت خیلی ناراحت شد و گفت چی شد الیسا چیکار کرد که تو اینجوری تنبیهش کردی ؟ منم گفتم یه جاهایی اونقدر خوب سلام میکنه و ارتباط برقرار میکنه که میگن خوشبحالت چقدر دخترت زود جوش میگیره با همه و از یه طرف جاهای دیگه سلام نمیکنه و بغلشون نمیره و از خودش اخلاق های بد نشون میده و این منو اذیت میکنه و بابایی هم گفت چرا اصلا بچه رو مجبور به کاری میکنی تو براش گفتی تمام شد بذار خودش یاد بگیره و هر کاری که دوست داره انجام بده اون یه بچست تو چقدر ازش انتظار داری و بهم گفت مگه میخوای اونجوری که دیگران دوست دارن بچتو تربیت کنی ؟ بخاطر تعریف کردن بقیه و یا ناراحت شدن اونا میخوای بچمونو مجبور کنی و.... خیلی به حرف هاش فکر کردم و دیدم کاملا حق داره و من دارم زیادی سخت میگیرم و بخاطر راضی بودن بقیه آرامش خودمونو بهم میزنم و خیلییییییییییییی ناراحت شدم ببخش منو مامانی از این به بعد بهت یاد میدم و تشویقت میکنم اما سخت نمیگیرم و اگه احساس کنم جایی که میرم باعث بشه تورو ناراحت کنه و یا باعث چیزی بشه دیگه نمیرم یا اینکه خیلی کمش میکنم عزیزم مهمترین چیز شاد بودن و با هم بودن ما سه تا کنار هم هست عزیزم .
هر وقت خواستی بدونی چند تا دوستت دارم
انگشت بذار رو نبضت
اون موقع می بینی دوست داشتنم تمومی نداره