گردش خردادی الیسا جونم به ییلاق ....
سلام به عشقم ، به دختر ناز و مهربووووووووووونم .
الیسا جونم تو دوره خرداد که با عمه های مامانی و زن عموها و دختر عمو ها و دختر عمه های مامانی با هم بودیم تصمیم گرفتیم که آخر خرداد یه گردش 2 روزه بریم ویلای دختر عموی مامانی که ییلاقشون هفت تن بود و این اولین باری بود که بدون بابایی میرفتیم اولش نمیخواستم برم اما دیدم بقیه خیلی جدی میگن اگه نیای ما هم نمیریم (بیخود نیست که خیلی دوسشون دارم ) و از یه طرف دیگه هم دلم پیش تو بود و بابا هم میگفت نکنه با داشتن بچه اونجا اذیییت بشی ،خلاصه تصمیم گرفتم که برم و خیلییییییییییییی خوشگذشت تو ماشین زدیم و رقصیدیمو خوندیم تا برسیم و جالب تر این بود که تو هم پایه تمام کارامون بودی و تا صدای آهنگ و نمیشنیدی میگفتی دوباره دوباره ... و وقتی هم رسیدیم شروع به گشت و گذار ،اونم تو اون آب و هوای عالییییییی و از همه جالب تر که تو خیلییییییییی خوشحال بودی و اصلا احساس نکردم یه بچه همرامه ، و تمام مدت با مهدیس (دختر عمه مامان الهام ) بازی میکردی و شاد بودی تو بیرون رفتن هم همه مسیرو راه میومدی و تو راه هم کلی آلبالو و گیلاس میچیدی و از این کار کلی خوشت میومد و کلا جمع دوست داشتنی بود و به هممون خوشگذشت .
مامان الهام و خاله یلدا
مامان الهام و خاله لیلا
االیسا جون و مهدیس جون که عشق بین شما رو میشه دید ...
کیانا جون که خیلی مواظبت بود و هواتو داشت عزیزم
اینم نیمی از جمعمون ...
خاله یلدا و مامان الهام و ایسا و خاله فاطمه
مامان الهام و الیسا جونی و خاله یلدا
مامان عزیییییییییییزم ...
عاشق این دست به کمر بودناتم و نه تنها من بلکه همه میدیدنت و نازت میدادن و تازه موقع حرف زدن هم دستات به کمرته قربونت برم
قربون این مدی بغل کردنت نازدونه خانم
بس که دوربین بود موقع عکس نگاه هر کی به یه سمتی بود
گل گلدون من الیسای خندون من
ای جانم فقط کلاهت معلومه ...
یه امامزاده خیلی قدیمی و جالب بالای کوه بود که همگی رفتیم اونجا هم خیلی قشنگ و جالب بود هم یه جای باصفایی بود
الیسا جون و مهنا جون ( بچه دختر عموی مامان )
داخل امامزاده
شما دوتا وروجکها رفتین داخل و فکر کردین این عروسک و گذاشتن که بازی کنین و بعد اینکه برات توضیح دادم رفتی به مهدیس میگی ابن نی نی امام علی هست .... حالا از کجا امام علی رو گفتی نمیدونم
دختر عشق گل من تا چشمش به گل افتاد رفت ...
کلی بو کردی و نازش کردی و به همه میگفتی گل برای چیدن نیست نجینین یه وقت ؟ ( حالا بماند که یه موقع هایی خودتم یادت میره )
شیرین عسلم در حال چیدن آلبالو ...
خوشحال از چیدنش
وقتی خونه بودیم این قسمت برای شما بودو من و عمه مهری براتون کلی عروسک و اسباب بازی و دفتر و کتاب آورده بودیم و شما هم مشغول بازی میشدین
خوابیده بودی و منو خاله یلدا هم تو تراس بودیم و تا اومدی پریدی بغلم مگه ول کن بودی حالا ...
مامان بزرگ عزیزو مهربوووووووووووووووووونم که خیلی ماهه . پا به پای ما تا نزدیکهای صبح بیدار میموند و از این همه سرو صداهامون چیزی نمیگفت .
مهدیس جون . الیسا جون، پرهام جون
وقتی بزرگها میخونن شما چرا نخونین ؟؟؟
دختر ورزشکار من هر جا هم باشه ورزششو انجام میده ...
امان از دست این پله ها که شده بود بلای جونمون و همیشه حواسم بهت بود تا یه وقت نیفتی ...
با دیدن تراس و منظره زیبا با صدای بلند ذوق میکردی
کیانا جون ، سارا جون ، الهام ، عمه آذر گلم .
قربونت برم مادر جون عزیزم .
عمه مهری گلم و عمه آذر عزیزم و مادر جون مهربونم و خودم
من و عشقم
خاله یلدا و مامان الهام