الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ماهک من ......

موش موشی شیرین زبون شد...

1391/6/26 0:55
824 بازدید
اشتراک گذاری

موش موشی من این روزا خیلی خوردنی شدی عین طوطی فقط منتظری یکی یه چیزی بگه و شما پشتش تکرار کنی .داشتم لباستو عوض میکردم که گفتی بیلون (بیرون) گفتم نه مامان بعدش گفتی مامان عکاسی عکاسی اونقد بامزه گفتی که بابا از اونطرف کلی نازت داد و تو هی تکرار میکردی .تو اتاقت بازی میکردی اومدی دستمو گرفتی و گفتی مامان پاشو ببین پاشو ببین منو با خودت بردی اتاقت و گفتی آلا بشین بعد رفتی آب میوه گیریتو آوردی و دکمشو زدی و بعد گفتی دست باز (دستتو باز کن) مثلا ریختی تو دستم وگفتی بکول(بخور)فدای مهربونیهات شم که با من خاله بازی میکنی... وقتی رفتم با جارو برقیت کل اتاقتو جارو زدی ومنم برگشتم اونقد بوسیدمت تا خودم خسته شدم ...تازه تو موقع بیرون رفتن باید خودت نظر بدی که چی بپوشی والا بیرون بیا نیستی ..یه شب داشتیم میرفتیم مهمونی که یهو گفتی مامان گگلنم (گردنبندم) هر چی گفتم نمیخواد مگه قبول کردی تا اینکه واست گذاشتم . وقتی کلافه میشی میگی ای بابا بسه .تو کلافگیت اگه چیزی بهت بگم میگی  نه بابا اه .یکی در بزنه تو سریع میری میگی بله بله بابا .وقتی آبنبات و میبینی از ترس من میگی مامان ٢ دا نه اکی (٢تا نه یکی)تا من بهت بدم .میری از تو کیفم عطرم و در مییاری میگی به به آله وقتی میگم خودت عطر داری سریع میگی بده به به بشین (به به بشم )عاشق اینی که واست قصه بگم هر شب قبل از خواب یه ٤ یا ٥ تایی واست میگم وقتی یکی تموم شد میگی مامان موش بسه لولو آله .... تازه عمو پورنگم خیلی دوس داری بهش میگی عمونکو ...به برنامه خاله شادونه هم میگی دون دونه .وقتی بهت آب میدم میگی آب یسه (آب یخه) .فدات بشم دختر شیرین زبونم خیلی دوست دارم وروجک من.ببین چه کوچولو بودی و ب ب د د میگفتی حالا واسمون شیرین زبونی میکنی و با این شیرین زبونیهات خستگیمونو در میکنی قلقلی...

 ببین چه ماه بودی مثل فرشته ها کوچولو و ناز نازی الهی فدات شم عروسکم. 

 

عزیز دلم خیلی عزیزی واسه همه آخه تو از هر دو طرف نوه اول اول بودی و همه کلی لوست میکردن و نازت میدادن اگه یه روز نمیدیدنت که وای دیگه نگو راستش ما دیگه رفته بودیم کنار و شازده خانم اومد جای من و بابا رو گرفت یکی یه دونه ما... 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آنیا
26 شهریور 91 23:35
عزیزم چه عکسهای هنری گرفته این روزا اوج شیرین زبونی هاشونه تا میتونی صداشو ضبط کن و تند و تند فیلم بگیر و برای ما هم بزار
خاله ی بهراد کوچولو
29 شهریور 91 21:01
وبلاگ نی نی تونو دیدم.............. بسیار زیبا بود............. بهراد هم خاطراتشو نوشته.... به وبلاگش سری بزنین.......... نظر ...ادتون نره ها..........