یه آخر هفته دریایی .......
همین که صدایم میکنی
همه چیز این جهان یادم میرود
یادم میرود که جهان روی شانهی من قرار دارد
یادم میرود سر جایم بایستم
پابهپا میشوم
زمین میلرزد…
سلام به عشقم ، به امید زندگیم ، الیسای ملوسم
الیسای من دیگه رسما شدی همدم مامانی و همصحبت و همراه
روزهایی که خونه هستیم من مشغول کارهامم و تو هم میری اتاقت بازی میکنی و برنامه میبینی و وقت عصرونه که میشه میای تو آشپزخونه کنارم میشینی و میگی مامان جون میدونی الیسا چی دوست داره دیگه ؟؟؟ بعد با صدای بلند و لبخندی رو لبت میگی الیسا قهوه میخوره (البته از وقتی یادم میاد قهوه دوست داشتی ) و میشینیم روبروی هم ، تو روزهای سرد زمستونی روبروی تو نشستن و یه قهوه گرم تو دستم و مشغول حرف زدن ... و آروم تو دلم میگم خدای مهربونم شکرت که الیسایی به من دادی که همه چیزم شد و با وجودش نگاهم به زندگی عوض شد و امیدوارتر و دلگرم تر از قبلم ، هر چند هر چند وقتی خدای مهربونم امتحانم میکنه اما بازم شکر که خیلی سخت نیست الیسای مامان تو این ماه آلرژی تنفسی گرفی و خدا میدونه که بهم چی گذشت نازدونه خانمم ، الیسایی که از شدت انرژی کسی خستگیشو نمیدید و ماشاالله همش در هال پریدن و بازی کردن بود دیگه آروم و بی صدا یه گوشه مینشست و کاری به کار کسی نداشت و بی حال و کسل بود و 10 روزی مهد نرف و مامان هم همه چی رو تعطیل کرد تا کنار نازدونش بمونه ، نفسشو بهش بده هر کاری منه تا دختر مثل گلش خوب بشه ...... با این حالت باید میبردمت پیلده روی ، ورزش می کردیم و بابایی هر چیزی که باعث میشد تحرکت زیاد بشه رو میداد بهت تا اینکه دوباره الیسای ما برگشت به روزهای قبلش و قلب مارو شاد کرد ............ خدایا روزهای خیلییییییییییییییی سختی بود اما بازم شکر میکنمت و ممنونم ازت خدای خوبم که سخت تر از این نشد و چقدر مهربووووووووووووووونی خدای خوبم عاشششششششقتم خدا جونم همه چیزمی دوست دارم ....
از اونجایی که دخترک نازگل ما عاشق دریا هست و بعد از یه مدت بی حالی بابایی دوست داشت دخترشو بیرون ببره بابایی بدون اینکه مامان الهام بدونه با عمو حامد و خاله یلدا برنامه دریا گذاشتن و بعد گفت و تو هم کلی خوشحال شده بودی ماهک من و از دیدن دریا ذوق کردی و میگفتی زودی لباسمو در بیار تا برم آب بازی دیگه قربونت برم عشق منی نفس منیییییییییییییییییی
میرفتی سمت دریا تا موجها برمیگشتن فرار میکردی سمت ساحل
یه وقتهایی هم فقط نگاش میکردی
فدای اون زبونت بشم
عروسک ناز منی
هر کاری بابایی کنه تو هم کنارشی عزیزم
همه رو جمع کردی تا ماهیگیری کنی
مامانی دارم برات کیک دریایی میسازم
تو هم تو اون ظرف ها ژله صدف درست کردی
برات دفتر نقاشی و کتاب برچسب آورده بودم که تو چادر کلی بازی کردی و برامون آواز خوندی دخترک ناز من الهیییییییییییییییی همیشه سالم و سلامت باشی .
بعد از 10 روز دختری به مهد میرود
نازدونه ای فقط یه دونه ای الیسا جونم
عاشق این شیطونیهاتم
برو خدا به همراهت سپردمت به خدای مهربونم.