تو بهترین اتفاق زندگیمونیییییییییییییییی...
عزیز دلم دختر نازم تو کی اینقده قد کشیدی ؟ خانم شدی ، بزرگ شدی ،حرفهای بزرگتر از سنت میزنی ، تو کارا کمکم میکنی ،دستهای کوچیکو نازو مخملیتو میذاری تو دستامو با من قدم میزنی ، تو کی اینقده بزرگ شدی مامان جون که میای میگی مامان جونم من دوست ندارم که من عاااااااااااااااشقتم عمرم ... ، الیسا جونم وقتی موهاتو نوازش میکنم نمیدونی چه حسه قشنگی دارم مثل یه آرامبخش قوی میمونه که منو میبره به دنیایی که توش پر رویاهای قشنگه ... وقتی میرم برات خرید کنم اونقده خوشحالم که نگو بهترین تفریح من خرید کردن برای تو ، بیرون بردنت ، گردوندنت و هر چی که باعث خوشحالی تو بشه هستش ، الیسا جونم سه سالونیمه که کنارمونی و دنیامونو عوض کردی دختر قشنگم ، سه سالو نیمه که من مادر شدم و علی پدر اما هنوزم باورم نمیشه که من مادرم ،هنوزم باورم نمیشه این فرشته نازو مهربون مال خودمه ، الیسا جان دختر یکی یه دونم نمیدونم تو کی بزرگ شدی اما اینو میدونم که هنوز دلتنگ بچگیهاتم مادر و تو همیشه برام همون الیسا فینگیلی ناز نازی هستی که دق دقه میکردو همرو عاشق کاراش میکرد هستی عروسکم .
الیسا جونم به مناسبت سه سالو نیمگیت رفتیم تو جنگلها که تو خیلی دوست داری و همش بدنبال حیوانهای جنگل بودی میگفتی پس این سلطان جنگل کجاست میخوام ببینمش ، سنجاب کوچولو کجاست ؟ فدات بشم خوشگلم .
الیسا جونم عاشق رنگ زرد شدی اونقده که هر چی زرد باشه میگی من میخوام چون عاشق زردم و چند وقت پیش یهو رفتیاتاق بابا علی گفتی بابا جون من باهات یه کالی دالم ،بابایی هم گفت بگو دخترم ، تو هم گفتی بابا جون من لباس زرد ندالم برام میخلییییییییی؟؟؟ بابایی هم فرداش برات این ست خوشگل و نازو خرید و تا رنگشو دیدی کلی خوشحال شذیو گفتی دستت درد نکنه چقد مهلبووووووووووونی بابایی رنگشم که زرده مسی دستت دد نکنه خخخخخخخیلی قشنگه ،مبارکت باشه دختر نازم چقدم بهت اومده واقعا انتخابت عالیه خوشگلم.
بهترین مامان جون دنیااااااااااااااااا
یه کم از کارهات بگم ملوسکم:
چند ماهی میشه دیگه آموزشهارو کنار گذاشتم و احساس کردم هر چی که بدردت میخوردو بهت گفتم و به عبارتی من راهو بهت نشون دادم حالا اون تویی که بخوای دنبالش بری یا نری و خواستم آزادانه بدنبال خواسته هات بری و این یک آزاد بودن آگاهانه بود چون همه چیو بهت نشون دادم پس دیگه هر چی رو واقعا دوست داری میتونی سمتش بری و دیگه چیزی مثل حفظ کردن نیست ،خلاصه نتیجه همه کارها و زحماتم رو گرفتم و حالا تمام چیزهایی رو که یاد گرفته بودی رو خودت دنبالشون میگردی و انجام میدی دخترم مثل :
عاشق ریاضی هستی و هر چیزی که دستت برسه شروع میکنی به شمردن و بعد چند تاشو برمیداریو میگی حالا کم شد ببینم چندتا موندش ؟ حالا از عروسکهات بگیر تا وسیله آشپزخونه و بعضی وقتها اونقدر سوال میکنی که خداییش خسته میشم اما بازم بیجواب نمیذارمت .
از تو کتابها میگردیو کتاب معماهاتو پیدا میکنی و تا آخرشو میگی ازم بپرس و همه رو جواب میدی و این معماها به کتاب ختم نمیشه ، چند وقت پیش رفتیم خونه بابا سعیدو مامان معصوم که دیدم رفتی از تو آشپزخونه کلی پیش دستی برداشتیو تو هر کدوم یه چیزی گذاشتیو بعد به منو بابا سعید گفتی شما دوتا مثلا خواخر برادر بودین باشههههههههههه ؟ منم ازتون معما میپرسمم و حسابی ازمون سوال میکردی و این معما بازی هر جا بریم برپا هست .
عزیزم قبلا هر کلمه ای که از دهنمون میشنیدی شروع میکردی به شعر گفتن و از خودت یه چیزهایی میگفتی و کلا اینو همه میدونستن و کلی هم خوششون میومد ولی خیلی جالبه که این روزها همین کارو با کلمه های انگلیسی انجام میدی ، چند روز پیش دیدم داری یه چیزایی میگی و خودت اومدی گفتی اینهارو خودم بلدما از تو یاد نگرفتم تازه از مهدم یاد نگرفتم من خودم اینارو یاد گرفتم ... فدای دختر نازم بشم من خیلیییییییییییی دوست دارم مامان جون .
نقاشی رو از اول دوست داشتی و از همون اولم اشکال هندسی رو خیلی دوست داشتی و الآنم همین و این روزها عاشق دایره هستی و خیلی بامزه میگی دائره کشیدم دیدی مامان ؟ مامان جونم میتونی بگی تو خونمون چیا گردن مثل دایره ؟ (قربونت برم که داری حرفهای منو تکرار میکنی) منم میگم و تو هم میگی یه دست مرتب آفرین و اگه اشتباه بگم میگی ،نه عزیزم دقت کن حواس پرت شدیا ..
خدارو شکر خیلی مهدتو دوست داری و دیگه هیچ مشکلی نیست و حتی وقتی میگم اگه شب دیر بخوابی صبح خواب میمونی ،میگی نه الآن میخوابم باشهههههههههههههه
از بازیهای جدیدت که این روزها انجام میدی :
مغازه بازی که خیلی دوست داریو خیلی قشنگ بازی میکنی و میری کلی وسیله جمع میکنی و خودتم میشینی و میگی خانم مشتری حالا بیا ازم خرید کن ، من میگم اینا چنده؟ 2 تومن نه سه هزا تومن ، تازه میگی خانم مارک داره ها میتونی دست بزنی ببینی جنس داره کفیتش خوبه ؟ منم میگم بله خوبه من میخوامش و تو هم بقیه پولمو هم میدی و این بازی خونه هر دوتا مادربزرگها انجام میشه البته در کنارش دکتر بازی و خمسایه (همسایه) بازی و مهد بازی هم انجام میدی .
یه روز هوا خوب بودو منم اومدم مهد دنبالت والبته قرار بود پیاده برگردیم که گفتی نه نگاه کن اون ماشین زرده تاکسیه پس سوار شیم و تا سوار شدیم شروع کردی به شیرین زبونی کردن اونم به انگلیسی و منم دیدم همه دارن نگات میکنن یواش تو گوشت گفتم الیسا جونم الآن نمیخواد رفتیم خونه برام بگو حالا آروم بشین و تو هم با صدای بلند و ناراحت برگشتی گفتی وا مامان داری جلوی پیشلفتمو میگری ؟؟؟؟
تازه یه بار دیگم که تاکسی گرفتیم من پول خورد نداشتم و قتی کرایه دادم و راننده هم بقیه پولو بهم داد گفتی وااااااااااای مامان جون خیلی پولدار شدی بریم خرید
تازه هر وقت که بهت میگم الیسا این چه کاریه ؟ تو هم میگی بچم دیگه چه انتظالی داری از من خوب متبجه نشدم وااااااا
بقیش بمونه برای بعد عزیزم .