دومین روز برفی الیسا جووووووووووووون ....
عزیز دل مامانی دیروز که خوابیدی بابایی برات کیک پخت تا اومدن برف رو جشن بگیری و وقتی بیدار شدی حسابی خوشت اومدو گفتی مرسیییییییی پس آهنگ تولدت کو ؟؟؟ منم برات آهنگ زدمو شمع گذاشتم و تو هم شادو خندون بودی اما کیکو برعکس گذاشتی و هر چی میگفتم باید خوبش کنم میگفتی نه مامان همینطوری درسته و منم بیخیال شدم و تو هم به جشنت ادامه دادی ....
چون شب خونه خاله شقایق بودیم زودتر زدیم بیرون و کلی تو برفها بهمون خوشگذشت و انگار همه شهر شاد بودن و جشن گرفتن و هر گوشه ای صدای خنده و برف بازی میومد و خلاصه خیلی خوب بود.
اینم یه آدم برفی رو ماشین
شب موقع برگشت دیدیم که حسابی همه جا شلوغه و دارن برف بازی میکنن و جلوی ماشینهارو میگرفتن و برفهای روشو بر میداشتن و گوله میکردن و میزدن به هم و تو هم هی میگفتی ولم کنین منم برم برف بازی ...
بابایی پیاده شد تا از این صحنه های زیبا عکس بگیره و تو هم هی گریه میکردیو میگفتی چرا بابامو پیاده کردی سرما میخوره و هر چی میگفتم داره عکس میگیره ول کن نبودی دختر مهربوووووووونم
صبح همسایه بغلیمون در زد و گفت نمییاین برف بازی ؟ ما داریم میریم اگه خواستین بیایین و ما تا حاضر بشیم بابایی رفت این چکمه رو گرفت تا یه وقت پاهات یخ نکنه و ما هم رفتیم و حساااااااااابی بازی کردیم و خوش گذشت .
الهی همیشه همینطور شادو خوشحال باشییییییییییییی عروسک ناز من .