تکرار دوباره من ..کودک امروز من روزت مبارک ...
سلام به کودک نازنینم ، به کودک دوست داشتنی و ملوسم ، به کودک پر انرژی و شادابم ، به کودک کنجکاو و زیرکم ، به کودک شیرینم به الیسا جون عزیزییییییییییییییییییزم
الیسای عزیزم کودک نازنینم تکرار روزهای کودکی من روزت مبارک ...
عزیز تر از جونم ، دختر مهربونم هر روز که میگذره عاشقانه های ما به هم بیشتر و بیشتر میشه و وقتی الهام و علی و الیسا در کنار هم هستن همه چی آرومه حتی سخت ترین سختی ها رو میشه حل کرد و روزهای سخت رو پشت سر گذاشت اونم بدون کمک کسی و با عشقی که بینمونه خدا هم کمکمون میکنه قربونت برم وقتی خدای مهربونم تو رو بهمون داد یعنی جواب همه سختیهامونو گرفتیم دردونه من ...
الیسای عزیزم روزهای پر کار و دشوار و سختی رو میگذرونیم و امیدوارم که بتونیم موفق بشیم . صبح سه تایی از خونه میزنیم بیرون من تو راه ازتون جدا میشم و میرم به دنبال کارم و بابایی هم شمارو میبره مهد و اونم میره به دنبال کار خودش و همیشه سعی میکنم قبل از تو خونه باشم تا وقتی دستهای کوچول موچولت زنگ میزنن و صدای نازت از پشت در شنیده میشه که میگی مامانم هست ؟ درو باز کنم و طبق عادت همیشگیت بپری تو بغلم و بوسه بارونم کنی و یه نفس از کارهای مهدت بگی که چی کار کردیو چی شد و منم با جون و دل گوش بدم یکی یه دونه خودم .
دختر ناز و مهربونم روز کودک من و بابایی شمارو بردیم مهد و بعد رفتم سر کار تا چشمم به ساعت افتاد زودی پا شدم و گفتم امروز روز کودک و منم باید برم و تو راه برات کادو گرفتم و اومدم خونه تا شب بابایی بره کیک بگیره و جشن بگیریم که تا اومدی دستت یه عروسم آواز خوان بود که گفتی الهام جونم تمام امروزو جشن داشتیم و کیک بزززززگ (بزرگ ) گرفته بودن و منم همش با آرشیدا داشتم میرقصیدم تازه من اونجا نشستم و قاسم آبادی هم رقصیدم خیلی خوشحال شده بودم که براتون جشن گرفتن و بهت خوش گذشت
همه چی رو برای شب آماده کرده بودم که خاله شقایق تماس گرفته بودو مارو دعوت کرده بود به دیدن تاتر در هتل نارنجستان نور که خودش بازی میکرد و منم از اونجایی که میدونستم شما عاشق تاتر و نمایشی گفتم باشه اما چه بارونی میومد هوا هم خیلی سرد شده بود اما بازم بخاطر تو به بابایی گفتم بریم تو راه خوابیدی و تا به لابی هتل رسیدیم و گفتیم الیسا اگه بیدار نشی نمیتونیم بریم تاترو ببینیم زودی پا شدیو گفتی نمیخوام جا بمونم بریم من بیدارم و رفتیم زمان پخش 2 ساعت بود الهی قربونت برم که با تمام دقت داشتی نگاه میکردی و میگفتی پس خاله شقایفق کی میاد دلم آب شد از بس همه اومدن و اون نیومد ... خلاصه با دیدن خاله شقایق کلی ذوق کردی مامان جون و بعد از تمام شدن موقع خداحافظی مهر نیا رو دیدی و کلی با هم بازی کردین و با هزار خواهش و التماس شما رو از هم جدا کردیم و برای همین جشن روز کودک رو فردا شبش گرفتیم و روزش هم خونه مامان ملی بودیم و مامان ملی هم برات یه کیک خوشمزه درست کردو کادو هم بهت دادو حسابی خوشحالت کرد (مرسیییییییییی مامان مهربوووووووووونم ) و شب هم بابایی بدون اینکه بگه با کیک اومد خونه و تو هم با دیدنش پریدی هوا و میگفتی دستت درد نکنه بابا جونم و دست منو گرفتیو گفتی الهام بیا بریم لباس بپوشیم یه تزییناتی کنیم زود باش منم چند تا بادکنک برات گذاشتم و تا چشمت به برف شادی افتاد گل از گلت شکفت و خندون شدی عزیز دلم و کلی ژست های ناز گرفتی که دلم میخواست درسته قورتت بدم شیرین عسل خوشمزم .
مامانی فدای اون قدو بالات بشه که اینقده نازی
آخه کی بهت این ژستهارو یاد داده عروسک ناز من
الهی همیشه همینطور شادو خندون ببینمت ...
این دفعه دیگه به کیک انگشت نزدی و رفتی خودت یه قاشق برداشتی و شروع کردی به خوردن ...
نووووووووش جونت نازدونه خانم
عاشق رقصیدنتم ...
الیسا شمالی برقص ...(البته دیدن داره خیلی ناز میرقصی )
الیسا قاسم آبادی برقص ...
من فدای اون ذوق کردنت بشم ....
عزیزم میام و این پست کامل میکنم .....