به مناسبت یازدهمین سالروز ازدواجون
از دور ترین فاصله ها به هم رسیدیم
الیسای گلم ! دقیقا یازده سال میگذره از روزی که من و مامان پیمان عشقمونو بستیم ، انگاری همین چند روز پیش بود . وای یادش به خیر چه دورانی بود قبل ازدواج وقتی ما با هم دوست بودیم اون موقع موبایل و اینترنت نبود مثل حالا ، خدای من اون موقع حرفامون رو جای چت کردن و میل زدن، رو کاغذ مینوشتیم و با چه مشکلاتی( که واسه خودش یه دنیا حرف داره ) به دست هم میرسوندیم. همش پر بود از عشق ، واقعا آدم دلش لک میزنه واسه اون روزا سال 79 رو میگم 12 سال پیش انگاری بازم همین چند روز پیش بود...
دختر گلم !نمیدونی چه آرزوهای رنگ و وارنگی داشتیم. همیشه سعی کردیم بهشون برسیم ... خب به بعضی رسیدیم و بعضی ها هم ازمون سبقت گرفتن و هنوز هم بهشون نرسیدیم ولی یه روزی یه جایی حاله این آرزوها رو میگیریم و ازشون جلو میزنیم. بالا ترین آرزومون این بود که به هم رسیدیم بقیه رو ولش بابا...
ملوسکم ! احساس غرور میکنم وقتی میبینم هنوز هم مثل اولین روزی که با مامان آشنا شدم دوسش دارم و این عشقه به توو مامان و زندگی نگاهم رو به دوردستها میکشونه و به من اعتماد به نفس میده...
دنیای من ! روزهای زیادی گذشته که برامون خاطره شده . قبل دنیا اومدن تو که یه دنیا خاطره هست برامون ، به چیزی فکر نمیکردیم غیر از خوش بودن با هم ، همه آرزوهامون مثل حالا رنگی بود ... حالا هم که تا به امروز دو سال و 3 ماه از تولد تو میگذره آرزوهامون رنگیتر شده و حال و هوای دیگه ای داره به امید روزهای خوش سه تایی با هم ادامه میدیم این زندگیه شیرین رو ...
دوستدار همیشگیه مامان الهام و الیسا جون : علی
یاد اوون روزا به خیر
چند تا یادگاری از اوون روزا که بابا نگهشون داشته تا وقتی بزرگ شدی بهت نشون بده...
کارت تلفن مصرف شده واسه دوستیمون 16/2/1380
بقیه نامه های یادگاری هم تو ادامه مطلب...
نوشته شده با خون دست !!! توسط مامان الهام 1379
صفحه 1
صفحه 2
متن یکی از صدها نامه نوشته شده میون بابا علی و مامان الهام دوشنبه 18/7/1379
بدون شرح ...