عزیز دلم 28 ماهگردت مبارک....
الیسا جونم دختر مهربونم بازم یه ماه دیگه گذشت و تو کلی واسه خودت بزرگ شدی مهمترین کاری که تو این ماه انجام دادیم خداحافظی از پوشک بود که خیلی سخت بود اما بازم مثل همیشه خیلی زود به این شرایط عادت کردی جوجه من فدات بشم. تو این ماه بیشتر از پیش به بابات وابسته شدی و هر روز کارت بوسیدن و لوس کردنه باباییته دیگه چه میشه کرد ... کلی شیرین زبونی میکنی و چند تا شعر بلدی ( زنبور زنبور طلایی.. پاییزه پاییزه... عمو زنجیر باف... لی لی لی لی حوضک... یه توپ دارم قلقلی... ) تا بیستو با کمک من میشموری اما تا ده رو خودت بلدی تازه وقتی من میگم یک تو میگی دو و همینجوری با هم میشموریم و رنگهارو خیلی خوب بلدی امز (قرمز) قهونی(قهوهای) بنش (بنفش) دد( زرد) دورتی آبی دیدا (سیاه) دیبید(سفید).... واسه خریدای خودت باید خودت نظر بدی و اگه از چیزی که خوشت نیاد بگیرم و استفاده نمیکنی .... خودت جوراباتو پات میکنی و شلوار میپوشی ... اگه خونه رو تمیز کنم تو هم همراه من همه چیرو تکرار میکنی ... عاشق تولد گرفتنی و تا نزدیک ماهگرت میشه روزی چند بار تکرار میکنی و این ماهگردت به بابایی گفتی کک من امز باشه یا میکی موسی باشه ... هروقت خونه مامان معصوم ( مامان بابایی) میریم میگی پاشین ای بابا زنجیر باف کنیم و همه باید پاشنو بازی کنن کار هر دفعته تازه یه وقتایی هم میکوبی رو میزو میگی لی بابا پاشین بگقصین ( برقصین) ...عزیزم خیلی خوردنی شدی و هر روز کارای جدید میکنی . تو این ماهگردت خاله شقایق و عمو محسن ( دوستای مامان بابا)هم بودن وقتی شام اومدن خونمون دیدن ماهگردتم هست و کلی خوش گذشت تو هم که تو کل جشن منتظر کیک بودی و تا کیک و اومد تو هم ساکت شدیو شروع کردی به ناخونک زدن ... امیدوارم همیشه تنت سالم لبت خندون و دلت شاد باشه
دختر قشنگم داری آماده میشی ....
هی میگفتی عدودک دبت کنم ... که رفتی اتاقتو کلی عروسک آوردی..
اینم تو مهر نیا هستین ببین چه با احساسم بغلش کردی ...
اینم تو و خاله شقایق ( مامانه مهرنیا ) ...
عاشق این مهربونیهاتم عسلم...