دیدن قوها.....
عزیز دلم چند وقت پیش بابا سعید (بابای بابایی ) گفته بود یه برنامه بذاریم حتما بریم سرخ رود قوهارو ببینیم و جمعه با بابا سعیدو مامان معصوم و عمه ثمینا و عمو داوود رفتیم به دیدن قو ها خیلی خوشحال بودی کلی ذوق کردی و میگفتی بریم تو آب قوهارو بگیریم و قتی هم پرواز میکردن با چشات دنبالشون میکردی جوجه طلای من و خیلی هم سرد بود و تو هم میگفتی یس زدم و از چشات اشک میومد تا اینکه تورو گذاشتیم تو بادگیر عمه که کمی گرم شدی مامانی و موقع برگشت همش صدای قوهارو در میووردیو میخندیدی ...
بابایی داشت میرفت نزدیک قوها تا تو از نزدیک ببینیشون...
عمه ثمینا و عمو داوود که خیلی با عمو داوود جوری و کلی باهاش بازی میکنی اما تا وقتی میگه عمه ثمینارو میخوام ببرم میگی تو برو اما عمه رو نبر...
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی