سفرنامه پاییزی سری دوم+ عید غدیر
الیسا جونم دختر نازو شیرینم تو بازارهای قشم حسابی خستت کردیم مادر و تو هم بیرون خیلی خوب بودی و نه چیزی میخواستیو نه چیزی میگفتی فقط خسته که میشدی میگفتی بگل بگلم کنین و جز این کاری نداشتی و ما هم از رو نمیرفتیم و ساعتها بیرون بودیم و تو هم تا میومدیم خونه از خستگی میزدی زیر گریه و بهونه میگرفتیو بعد میخوابیدی و ما هم میگفتیم وای چرا اینجوری شد ؟ تا اینکه وقتی داشتم با مامان ملی صحبت میکردم و از تو میگفتم یهو مامان ملی با صدای بلند گفت ای بابا شما بچه رو کشتین از خستگی اون حرف نمیزنه شما دیگه چرا ؟ تازه وقتی میاد خونه گریه میکنه میگین چرا اینجوری شد ؟ قربون الیسا جونم برم که خسته شد .... تازه فهمیدم که ای وای بمیرم که دختر نازمو خسته کردم ببخش مامان جونم هنوزم بدون مامان ملی کامل نیستم برات عزیزم .
اینجا هم برات یه کالسکه اجاره کردیم تا کمتر خسته بشی نازدونه خانم من...
با دختر های مهربون دوست شدیو کلی باهاشون بازی کردی عزیزم...
یه صندلی صورتی پیدا کردی گفتی مامان این دختر گونست (دخترونه) منم خسته شدم پس میشینم...
قربون قلب مهربونت که دلت میخواست برام کادو بگیری و هی میگفتی مامان اینو برات بگیرم ؟ کادو بهت بدم...
بعد بردیمت دوباره سیتی سنتر بخاطر شهر بازیش چون از همونجا خوشت اومده بود و حسابی بازی کردیو خوش گذروندی ...
بعد این همه بازی یه آب میوه خنک میچسبه...
دیگه داریم برمیگردیم...
عروسک ناز من ...
هورا هورا روز دختر مبارک....
بخاطر روز دختر بردیمت فروشگاه تا خودت کادوتو انتخاب کنی ...
رفتی سمته این ارگ و شروع کردی به خوندن ...
تلفنشم تست کردی .....
حالا نوبت میزش بود کلی روش نشستی تا ببینی خوبه یا نه ....
اما از همون ارگ خوشت اومده بودو ما هم برات گرفتیم و اومدیم خونه وتو هم که قربونت برم تا رسیدیم شروع کردی و البته تنها هم نبودی مثل اینکه خیلی ها از این ارگه خوششون اومده بود....
گیر دادی که خودم وصلش کنم ...
اینم باغ بابای عمو ابراهیم که خیلی قشنگ بودو تو هم که عاشق باغ هستی بهت خیلی خوشگذشت ...
فدات بشم مامانی....
عاشققققققققققتم عروسکم...
تو تمام دنیای منی مال منیییییییییییییییییییییییی....
این همه رو بردیم خوردیم
عمو ابراهیم تو رو گذاشت زیر ماسه ها و تو هم که کلی ذوق کردی ...
بابا علی جونم مثل همیشه مشغول درست کردن کباب هاست و چقدم خوشمزه درست میکنه مرسیییییییییییییییییییی بابا جونی...
خاله طاهره عزیز که داره برات رو ماسه ها نقاشی میکشه و تو هم کلی خوشت اومد...
تو بغل عمو مصطفی هستی که خیلیییییییییییییییی دوست داره و همیشه به فکرت بود و همه جا پیشت عزیزم و همیشه میگه دوست کجاست ؟ (الیسا کجاست ) و تو هم خیلی دوسش داری ...
اینم جمع دوستانه ما....
عروسک مامان آماده شده تا بریم بندر پارسیان ....
تو راه کلی درختهای نخل دیدیم که خیلی قشنگ بودن ...
قربونت برم که منتظری تا برسیم...
ما هر جا میریم بادکنکم با ما هست ...
گفتی مامان ژست گرفتم یه عکس بگیر ...
تا چشمت به ماهی افتاد گرفتیش آخه عاشق ماهی هستی ...
خدا میدونه با چه ترسی اومدم قایق سواری ....
بلههههههههههههه کاملا مشخصه ا.نقدر جیغ زدم که گلوم درد گرفت تازه عمو ابراهیم و عمه راضی هم هی یواشکی میگفتن تند تر برو و منم
تو راه شیراز ...
مشغول قر دادنی...
اینم آرامگاه سعدی که حسابی توش گشتی ...
الهی همیشه همینطور از ته دلت بخندی دخترم...
عزیزم اینم یادگاری از سعدی قربونت برم ...
فدای اون قدو بالات بشم خوش تیپم...
آخ جونمی آب...
بابایی زودی صدات زد نری توش...
دید هیچی نمیشه گفت بندازمت تو آب تو هم که عاشق آبی....
هر جایی باشه فرقی نداره قر دادنت براهه...
یه زیر زمینی داشت که توش ماهی بود باز آب و ماهی و چند نفری باید مواظبت بودیم که نری توش تازه با ماهیها حرف میزدی ...
گاردهای ویژه جهت مراقنت از شما...
داری میگی یه ماهی این گدی دیدم...
عروسکم قربونت برم...
هر جایی بابایی میره تو هم میری ...
عین هم دارین راه میرین ...
گفتم علی الیسا پشتته ...
بازم آب و ماهی ...
رفتیم پاساژ ستاره و شمارو بردیم شهر بازیش که حسابی بهت خوشگذشت و بابایی هم گفت باید همشونو سوار شی و تو هم میگفتی همه رو ؟ و همینطور هم شد ....
قطارش خیلی بامزه بود مخصوصا فضایی که درست کرده بودن و منم دوست داشتم رو صندلی سر بازش بشینی تا فضای بیرونش رو بهتر ببینی اما تو رفتی تو کابینش و تا یکی هم بگه اشکال نداره تو فکر میکنی دیگه بهترین کارو کردی و موندی توش و بعد که برات گفتم گفتی ایندفعه که سوار بشم حتما میرم رو صندلیش تا همه جا رو ببینم . قربون دختر حرف گوشکن خودم بشم من.
ماشین بازی که عاشقش و حسابی خندیدی تازه عمو ابراهیمم بودو کلی خندیدیم ...
بعد این همه بازی یه شیب زمینی حتما میچسبه آخه عاشق سیب زمینی هستی عزیزم...
و ما ٢٣ برگشتیم به خونمون و حسابی از دیدن عروسکهات و اتاقت خوشحال شدی عزیزم
فرشته کوچولوی سیدم عیدت مبارک مادر ...
الیسا جونم از وقتی این عکسو ازت گرفتم عاشقش شدم و روزی هزار بار میدیدمش و نازش میدادم و چون خیلی دوست داشتمش گفتم برای عید غدیر همراه عیدی عکستم به یادگاری بدیم و بردیم تا چاپ کنیم و بابایی پرسید این عکس برای بزرگ شدن کیفیت لازم رو داره ؟ که مسئول آتلیه کلی از عکست تعریف کردو گفت حتی نیازی به هیچ تغییری نیست و به هر اندازه ای بخواین کیفیت داره و بابایی گفت پس بزرگش میکنیم و منم خییییییییییییلی خوشحال شدم و اینم عیدی ما به تو فرشته کوچولوی سیدم مبارکت باشه عسل خانممم.
اینم عیدی فرشته کوچولوی سیدم به مهمونهای عزیزش ...
واینم کادوی ما به عسل خانم