پوشک گیرونه هی هی...
عزیز دلم دختر قشنگم مامانی دیگه تصمیم گرفت که شما پوشک نبوشی و قرار شد بعد عید غدیر دیگه شروع کنیم روز عید خونه هر دو مادر جونا و پدر جونا رفتیم و گفتیم چون میخوایم الیسا رو آموزش دستشویی رفتن بدیم تا مدتی نمیتونیم بیایم پیشتون تا الیسا جونم کاملا یاد بگیره و خونه شماهارو آبپاشی نکنه و منم رفتم کتابخونه و یه کتاب آموزشی و شورت آموزشی برچسب پروانه که خیلی دوس داشتی گرفتم تا آموزشو شروع کنم ... وای سختترین کا همین پوشک گرفتنه واقعا سخته ... اول گفتم بیا از پوشکا خداحافظی کنیم و چون دیگه تو بزرگ شدی و میتونی بگی دستشویی داری پس پوشکاتو میدیم به عروسکات تو هم گفتی آله مامانی بدیم به ارسی ( خرسی) و کمی بازی کردیم .... روزای اول که هر وقت خیس میکردی میگفتی مامان من جیش داره تا میومدم میدیدم بازم گلای قالی آبپاشی شدن ولی چاره ای نبود باید تحمل میکردم خلاصه بعد از چند بار آبپاشی یه با میرفتی دستشویی و منم اونقدر میبوسیدمت که میگفتی مامان بوس آلوم بده من خسته شده ( الهی فدای حرف زدنت بشم) وبعد من یه برچسب پروانه بهت میدادم تا بزنی به دیوار و تو کلی خوشحال میشدی تازه بعضی وقتا واسه نشستنت تو دستشویی بهت کتاب میدادم تا زودی پا نشی چون عاشق کتابی و چند روزی ادامه داشت اما هنوزم آبپاشی میکردی واسه تشویق کردنت من و مامان ملی (مامان مامانی) بردیمت شهر کتاب چند تا کتاب خریدی و هی میگفتی ساکت اینجا حرف نه و میگفتی کتاب اونه ناز داره ....اما یهو به ذهنم رسید که تو صابونو خیلی دوس داری و یه صابونه صورتی گرفتم و گفتم هر وقت تو دستشویی بیای اینو میدم دستت همین باعث شد که دیگه خونه رو آبپاشی نکردی و انگار یه باری به سنگینی کوه از رو شونه هام برداشته شد خیلی اذیت شدم اما ارزششو داشت دختر دوست داشتنی من .حالا یه سری عکساتو میذارم.
اینجا هم گورخرتو گذاشتی پشتتو میخوای واسش کتاب بخونی...
اینجا هم تو دستشویی و کتاب خوندنات....
واینم اولین جایزه که گرفتی و خودت زدی به دیوار دستشویی....