بازم گردش و ددر ...
دختر قشنگم چند روزیه که سرما خوردی و منم واسه بهتر شدنت تو خونه موندم تا زودتر خوبشی و تو هم از خونه موندن کلی خسته شده بودی و منم از تو بدتر چون عادت ندارم یه جا بند شم واسه همین تصمیم گرفتیم با عمه راضی و عمو ابی بریم بیرون تا بگردیم .... خلاصه رفتیمو کلی هم خوش گذشت عزیز دلم ..
اینجا حاضرو آماده منتظر بقیه هستی ..
تا صدای عمتو شنیدی داری میری سمتش...
مثل اینکه عمه داشت حاضر میشد سر ادکلنشو برداشتی و اینجا گذاشتی رو گل و کلی خوشت اومدو به من نشون میدی....
تازه بعدش عمه کلی دنبالش گشت و بعدا که عکسارو میدیدیم گفتم نگاه اینه ؟ گفت ای بلا آره همینه کی بردتش اونجا.... و همگی کلی خندیدیم از کارت مامانم
رفتیم بابلسر و مرکز خرید پرشیا و تو هم چون مینی پارک داره کلی اونجا رو دوست داری عزیزم .مخصوصا از این خونه بازی که ازش در نمیومدی گلم...
تا چشات به اون سمت افتاد امدی پائینو رفتی اسب سواری..
اینجا هم داری به این دخملی که منتظر ماشین سواریه میگی بیا اشکال نداله جا است
دیدم هوا سرد شدو تو هم هنوز سرما داری زودی لباستو عوض کردمو پالتو تنت کردم.
مامانی اطار سوار نشدم که ....
مگه دلم میاد بهت نه بگم عزیزم
اینجا تا بابانوئلو دیدی تندی رفتی سمتش
الهی بمیرم ... متوجه شیشه نبودیو با سرعت رفتی بابانوئلو ببوسی که صورتت خورد به شیشه و کلی گریه کردی ....
وبعدش عمو ابی کلی نگهت داشت اونم اینجوری
وقتی هم رسیدم به فروشگاه کیتی کلی ذوق کردی ...مامانی هم از تو بیشتر مگه میشه مامانی بیاد اونجاو این فروشگاه رو نره و چیزی نخره
اونقد که اینجا بازی کردی حسابی خسته شدی و تو ماشین خوابیدی و عمو ابی پیشت موندو منو عمه حسابی واسه خودمون گشتیم و کلی هم خرید واست کردم عزیزم اما وقتی نبودی انگاری یه چیزیو گم کرده بودم هی به دنبالت بودم و زودی دلم تنگت میشد آخه تو نفسمی همدممی همه کسمی دوست منی ناز گلم .