هفته ای که گذشت....
کوچولوی دوست داشتنی من خیلی تو دل برو شدی و حسابی زبون میریزیو آتیش میسوزونی . این روزا دوباره مشغول درس خوندنم آخه تازگی متوجه شدم که امتحان حق امضاء نزدیکه و منم با وقت کمی که دارم چاره ای جز خوندن فشرده ندارم و تو اصلا از این شرایط خوشت نمیاد و همش به هر بهونه ای منو میکشونی سمت خودت ومنم از دستت اومدم تو آشپزخونه دیدم تو هم دفتر و مدادتو جمع کردیو اومدی میگی مامی جونم منم انتحان دالم ساکت باش میکام دس به اونم .... من موندم چی بهت بگم ... از طرفی هم بهت حق میدم دختر عزیزم ..
ببین داری درس میخونی کنار من
عاشق نقاشی کشیدنی و بیشتر هم دایره میکشی عزیزم و رنگهارو هم کاملا بلدی...
واینم یه سری از کتابای مامانی ...هی اگه شما بذاری بخونه ..
یه روز بهونه گرفتیو هی گفتی مامان چرا شما اینجولی شدین دیگه اندون(خندون) نیستین بیلون نمیلین من یه کم بازی کنم .. با این زبونت منم دلم سوختو بردمت تو حیاط تا بازی کنی و کلی خوشحال شدی.
الی جونم بریم ؟؟؟ یه کم واستا نیگا کنم...
عاشق توب بازی هستی و شوت میکنیو میگی گگگگگگگگل ...
با بادکنکات داری تاب سواری میکنی..
به من میگی تو عکاس باش منم واست ژست میگرم ...
پیاده شدی تا بادکنکاتو تاب بدی عزیزکم....
دیگه هوا سرد شدو اومدیم خونه و میگی بیا بازم بازی کنیم...
رفتی کتاب پازلتو آوردیو گفتی میکام بازی کنم دیگه...
داری میگی مامان اینه ؟؟ واقعا پازلاش سخته...
با کلی کمک تونستی تمومش کنی
یکی از کارای همیشگیت اینه که بری ببینی کسی در میزنه یانه ...
بعدشم که به همه چیه اطراف باید یه دستی بزنی ...
تازه ببین از کجا اومدیو از کجا میخوای بری پائین.... میزو آوردی و از روش میری رو دسته مبل ....
آخر هفته رفته بودیم ایران کتان و تو رو هم طبق معمول گذاشتم تو سبد اما سبد کوچیک بودو تو هم هی بهونه میگرفتی ....
این عکس خیلی بی کیفیت شد.. اما یه مادرو دختر دمه در اتاق پرو منتظر بابایی هستن...
تو فضای بازش یه مینی پارک داشت که تو هم کلی بازی کردی و خوشت اومد...
تولد کیانا جون( دختر عمه مامان ) رفتیم که حسابی به هممون خوش گذشته بود..
اینم عکس تولد سال قبل کیانا جونه ببین چه کوچولو بودی و تو هردو سال کوچولو ترین مهمون بودی...
کیانا جون با کیکش ...
نگا صورتشو چیکار کردم ...
اینجا تا کیکو دیدی گفتی من یه انگشت بزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوشحال از اینکه داری به کیک انگشت میزنی....
کیانا خیلی دوست داره و خیلی هم دلش میخواست یه عکس با تو بگیره اما تو میگفتی بذار به کیک انگشت بزنم....
تازه ناخوناتم کفشدوزکی کرده بودم که تو خیلی خوشت اومدو کلی همکاری کردی ...
اینجا هم اومدیم خونه خوابیده بودی دیگه از بس پریدیو ورجه وروجه کردی کلی خسته شده بودیو موقع رقصیدن تو بغلم خوابت برده بود..
عزیز دلم حالا به نظرت من میتونم درس بخونم .....
دختر کوچولوی ناز من امیدوارم همیشه شادو سلامت باشی ....
دوست دارم همدم کوچولوی من ...