دعوت به مسابقه!
دوست عزیزم آناهیتا جون مامانی آرمیتا جون منو به این مسابقه دعوت کرد که از همین جا از آنا جون دوست خوبم تشکر میکنم.ظاهرا باید تو این پست علت درست کردن وبلاگ و بگیم ...و بعد سه تا از دوستای دیگه رو هم دعوت به این مسابقه کنیم.
من همیشه عادت به نوشتن خاطرات داشتم اونم با تاریخ و روزش وحتی قبل از الیسا هم این کارو میکردم و از وقتی که تصمیم گرفتیم که نی نی دار بشیم من تمام این روزهارو بیشتر دنبال میکردم تا اینکه خلاصه همیشه بدنبال درست کردن وبلاگ بودیم اما چون واقعا ماه های اولی که نفسم بدنیا اومد من خیلی سرم شلوغ بود و از اونجایی که دو هفته ای هم زودتر بدنیا اومد پروژه هام نیمه تموم مونده بود و کار اداره هم روش و این نفسی ما هم زودی بزرگ شد تا اینکه دیگه به شوهری گفتم بچمون بزرگ شد بیا وبلاگشو درست کنیم و دقیقا پارسال اولین شب زمستون با بابایی تا آخر شب نشستیم تا درستش کنیم و موقع انتخاب اسم شده بود دوست داشتم همون چیزایی که درتو هست رو بگم که با بابایی با هم گفتیم وروجک چطوره؟ آخه واقعا تو وروجک بودی واسه خودت این بود که اسم وبلاگتم به همین راحتی انتخاب کردیم و همه کارای وبلاگتو بابایی انجام میداد من واقعا وقت نداشتم اما همیشه نظر میدادم و همه چی طبق دفتر خاطراتت بود با همون تاریخ و کارایی که میکردی عزیزم و من بعد از تولد دو سالگیت دیگه خودم همه کارای وبلاگتو انجام دادم و بعضی وقتها هم بابا .
خیلی وبلاگتو دوست دارم وبا عشق و همه وجودم ادامه میدم و تا این دخمل کوچولوی وروجک واسه خودش خانم گلی بشه وروجکم باشه دیگه ..
من خیلی این دنیای مجازی رو دوست دارم و کلی دوستای خوبی دارم که دنبال کردن خاطراتشون و بزرگ شدن نی نی های نازشون واسم لذت بخشه بعضی وقتها واقعا دلم براشون تنگ میشه وبیصبرانه منتظر پستهای جدیدشون هستم ...گاهی نگران واسه مریض شدن یکیشون وگاهی خوشحال از موفقییتشون وگاهی خندون از کارای بانمکشون گاهی منتظر عکسهای تولدشون و آرزوی خوشبختی واسه همشون..... وهر نظر از اونا منو دلگرم تر واسه ادامه دادن میکنه و بعضی وقتها فکر میکنم سالهاست که همشونو میشناسم و کنارم هستن و واسه همشون آرزوی سلامتی و خوشبختی در کنار همدیگه میکنم .
وتو دلیل زنده بودنمون شدی فرشته کوچولو
سه تا از دوستایی که به مسابقه دعوت میکنم:
***آنیسای عزیزمان***
***پرنسس سایان***
***الینا فرشته آسمونی***