35 ماهگرد عشقمون الیسا...
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین ازتمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
توزیباترین آرزوی منی
تو زیباترین رویایی ترین دوست داشتنی ترین شیرین ترین مهربان ترین همدم منی دخترم.
٣٥ ماهگردت مبارک عزیز دلم دختر شیرین زبونم آخرین ماهگرد از ٢ سالگیت مبارکت باشه مامانی ... ببین چقدر زود میگذره مامان جان دیگه داری سه ساله میشی گلم نمیدونی چه حس قشنگی چه لحظه های شیرینیه این همه با تو بودن دخترم با کارات شیطونیهات شیرین زبونیهات که با هر کدوم از حرفهات دل مارو میبری عزیزم ... مریض شدنات ... خاله بازیهات انتخاب عروسک واسه خودت انتخاب لباسات بهم ریختن کل خونه با اسباب بازیهات همکاری تو جمع کردن وسیله هات تمام این لحظه ها رو با دنیا عوضش نمیکنم وروجک خودم عشق مامان بابا دردونه ما....
نمیدونی این دچار شدنها چقدر شیرینه....
اینکه یه چادر سر میکنی میگی بیا خاله بازی مامان گلم .... بعدش برام غذا درست میکنی و چشات به صورتمه تا ببینی چه عکسلعملی نشون میدم....
وقتی خونه مامان ملی میمونی تا صدای در میاد میپری بیرون منم خسته و تو محکم میپری بغلم و تند تند منو میبوسی و میگی مامان گلم خسته نباشی دستت درد نکنه واسه من کار میکنی ...
تا بابایی از راه میرسه میری پشت درو میگی بابا علی جونمه دیگه الآن میاد و تا اومد میپری بغلش و بوسش میکنی و زودی میگی واسه من چی خریدی و کلی خوشحال میشی و هورا میکشی ...
اینکه شبایی که خسته باشم اونقدر نازم میکنی تا آروم بشم ....
و هزار تا از این کارای شیرینت که شوق زنگی به آدم میده و یه حس تازگی ... حس وابستگی به فرشته کوچولوی شیرین زبون....
عکسهای ٣٥ ماهگرد دخملی نازم ...
داری موهاتو شونه میزنی گلم...
میگی مامان یه دونه اجازه بده انگشت بزنم....
تا آهنگ تولدو شنیدی شروع کردی به قر دادن...
اینجا هم میگی مامانی اجازه بده بالا بشینم...
مگه دلم میاد بهت نه بگم ... تا اومدی بالا چشمات به این دندونگیر افتاد و گفتی میشه الآنم تو دهنم بذارم؟؟؟ گفتم اگه دوست داری امتحان کن....
دیگه واسه پایین رفتن احتیاج به کمک نداری خودت میری...
تا کادوتو دیدی شروع کردی به بازی و هی میگفتی ساعت چنده؟؟؟؟
این کادوهای عزیز ترینم مبارکت باشه ...
اینم مامان ملی برات گرفته عزیزم. مرسیییییییییییییییی مامان جونم.
این سوغاتی هم عمه راضیه برات آورده عزیز مرسیییییی عمه جونم.
دختر گلم این روزا دلم خیلی گرفته آخه مامان ملی و بابا قاسم رفتن مکه و منم خیلی دلتنگم عزیزم انگار روزا نمیخوان بگذرن و ساعتها کند شدن خیلییییییییییییییی دلتنگم مامان جونم امیدوارم به سلامت برگردین .
موقع رفتن انگاری دل منو با خودشون بردن ....
کی میتونه بگه تو عروسک نیستی عزیزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مثلا جا خوردی و صدا میزنی تا پیدات کنم وروجک...
داری اسم حیوونای رو بالشتو میگی ....
این زرافه رو گرفته بودی دستت منم گفتم وقتی بچه بودی خیلی دوسش داشتی و همه جا با هات بود بعد تو هم کلی ذوق کردیو بغلش کردی ....
اومدی تا این آموزش زبانتو روشن کنی....
موفق شدی...
قبل از اینکه بگه تو میگفتی و کلی خوشحال شدی...
الیسا بیا بریم دیر شد.... مامانی فقط یه لحظه بازی کنم یه لحظه.....
عاشقتم پرنسس ناز من....
تمام دنیای منییییییییییییییییی....
عاشق گلی تازه به این گل میگی گل لاله میگم اسمش این نیست اونوقت تو میگی میدونم اما مثلا لاله باشه باشههههههههههههههه...
آخه چقدر تو نازی مامانی هر چی بچلونمت بازم کمه....