دنیای شیرین با تو بودن...
عزیز دلم شیرین زبونم میخوام از کارهای قشنگ بگم:
چند شب پیش موقع خواب یهو پاشودی و گفتی مامان من که دوست ندارم... منم با تعجب گفتم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و تو دستای کوچولوتو 280 درجه باز کردیو پریدی بغلم و گفتی آخه من عاشقتم مامان جونم عااااااااااااااااااشقتم... دلم میخواست درسته قورتت بدم تازه یه بارم بدو بدو اومدی پیشم و گفتی مامان جونم تو دنیا یه دونه ای همین یه دونه که مامان منی باور کن راستشو میگم باور کن ... تازه یه وقتایی جامون عوض میشه یعنی میگی مامان تو دختر باش من مامانت منم میگم باشه عزیزم و بعد میگی مثلا گریه کن و زودی میای بغلم میکنی و میگی چی شده دختر قشنگم قلبون قدو بالات برم فدات بشم دختر لیزه میزم دختر چشم سیاه من ومنم اینجوری میشم آخه کی باورش میشه یه دختر 2 سالو 11 ماهه این حرفهای شیرین و بزنه قربونت برم.
عاشق کتاب و کتابخونه هستی هر هفته میرم و برات کلی کتاب میخرم تا یه هفته مشغول خوندنش بشیم اما همه رو تو یه روز تموم میکنی مخصوصا اگه معما باشه هی میگی معنا میخوام حل کنم دیگه درس دارم مامان چرا به حلفم گوش نمیدی . تازه خودت کتاباتو میگیریو از روی شکلشون برای عرسکهات کتاب میخونی عزیزم.اوایل بابا میگفت این همه کتاب ؟ تو دوست داری یا الیسا؟ منم گفتم میخوای خودت امتحان کن و چند روز بعدش رفت برات مجموعه کتابهای کیتی رو گرفت وقتی بابایی اومد تو داشتی میخوابیدی تا چشمت به کتابا افتاد با یه سرعتی بلند شدی وبا تعجب گفتی بلای من کتاب اریدی بابا جونم و بعد شروع کردی به هورا کشیدن که به زبون تو میشه خورا خورا خورا ... بعد بابایی گفت هر چی کتاب میخواد برای دخترم بخر و اونو با خودت کتابخونه ببر تا خودش هر چی میخواد انتخاب کنه و تو کلی بابارو بوسیدی و نازش کردی دختری دیگه بلدی واسه باباییت دلبری کنی گلم.
داری واسه طوطی کتاب میخونی...
اینجا داری نمایش گرگه رو بازی میکنی...
وقتی به قسمت خورده شدن شنگول و منگول رسید زدی زیر گریه..
این روزا خودت دوست داری لباساتو انتخاب کنی تازه برای منم کلی نظر میدی و بهم میگی اینو بپوش اینو نپوش فکر کنم جاهامون عوض شده.
از تو غذاها عاشق گوشت و پلو هستی البته نا گفته نمونه که بابایی بهت یاد داده و حالا تو هم فقط گوشت و پلو رو غذا میدونی و اگه چیز دیگه ای بخوری میگی بابایی من خیچی (هیچی) نخولدم باور کن گوشت نداشت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابایی هم کیف میکنه از این حرفتو حسابی میچلوندت گلم.
عزیزم خیلی آقا پلیسارو دوست داریو وقتی میبینیشون بای بای میکنی و شروع میکنی به خوندن شعر آقا پلیسه و این باعث شد علائم راهنمایی رو خیلی زود یاد گرفتی و با هم با نمایش اجراش میکنیم و خیلی جدی همشونو اجرا میکنی و میگی ایست میگم چرا میگی مگه چلاخ راخنمایی رو نمیبینی قمز شد دیگه تکلال بشه جلیمه میشی خان لاننده...
ایست چرا ؟ مگه نمیبینی کاله گل دارن کال میکنن...و خلاصه با هر کدوم از این علائم من جریمه میشم ...
البته نمایش گرگمو گله میبرم و چوپان دروغگو .. دخترک کبریت فروش... آقا پلیسه... مغازه دار... معلم... دکتر... و خیلی های دیگه که هر جا میریم چند تایی رو با هم اجرا میکنیم و همه کلی تشویقت میکنن و ماشااله میگن عزیزم .
چند هفته پیش رفتیم خونه مامام معصوم تا رسیدی یه نگاهی به دوروبرت انداختیو گفتی چرا شما دوتا هستین پس بچه هاتون کجان مثلا عمه راضی عمه ثمینا هم باید باشن دیگه ای بابا و باباسعید بوست کردو گفت الهام تو بهش گفتی گفتم نه والا منم تازه دارم میشنوم و کلی نازت دادن و ازت پرسیدن حالا اگه گفتی ما چند تا بچه داریم و تو هم گفتی خب اول عمو رضا بعد بابا علی من و بعدش عمه راضی و عمه ثمینا بعد از گفتن از همه طرف مورد حمله بوسه ها قرار گرفتی .
هفته قبل با عمه راضی و مامان ملی و مامان معصوم و عمو ابراهیم رفته بودیم بیرون و تا رفتیم داخل فروشگاه دیدیم داری همه چیو به انگلیسی میگی داگ کت گیلاف اپل رابیت و... بعد همه با تعجب نگات میکردن و اول عمه راضی حواسش نبود و هی میگفت چی میگی و بعد تا متوجه شد گفت وای اینو نگاه و همه کلی خندیدیم .
شعر و خیلی دوست داری و همش دلت میخواد همه چی رو به حالت شعر بگی و کلی شهر هم بلدی و تازگیها مامان ملی برات شعر یه دختر دارم شاه نداره رو خونده بود که وقتی تو خونه بودیم دیدم داری میخونی تعجب کردم و گفتم من که برات نخوندم پس از کجا یاد گرفتی و تو هم گفتی وقتی پیش مامان ملی بودم برام میخوند دیگه تو که نبودی فقط برای من میخونه منم بلد شدم الآن میخوای بازم برات بخونم...
یه چیز جالب اینه که حافظه خیلی خوبی داری عزیزم از گذشته ها خیلی خوب یادته و شبا که برات قصه میگم هر جایی رو که خوابت ببره صبح بعد از بیدار شدن بلافاصله ادامشو میگی بگو اولین بار فکر کردم همینجوری میگی اما با تکرارش فهمیدم واقعا تو ذهنت مونده و دقیقا از ادامش میخوای برات بگم دختر باهوشم.
خیلی قشنگ نقاشی میگشی و دقت میکنی و با خودت همراه نقاشی شعرم میخونی.. چشم چشم دو ابلو دماخ و دخن یه گدو خالا بذار دو تا گوش موهاش نشه فلاموش و همینو میگشی تازه مژه هم میذاری و نقاشیهات خیلی قشنگن و هر کی میبینه کلی تعجب میکنه و تمام رنگهارو بلدی و اگه چند رنگ سبز باشه میگی این سبز کم لنگ این هم پل لنگش هست اینم یه سبز معلن (ملایم) هست و تازه همه رو به انگلیسی هم بلدی و خیلی بامزه میگی .الیسا جونم من لا به لای بازی و نقاشی بهت خوندن هم یاد میدادم البته خیلی کم و از دو سالگی شروع کردم و هیچ عجله ای هم ندارم که فقط حفظ کنی بلکه میخوام درکش کنی و اونو الآن به شکل بازی در آوردم و چون عاشق معما هستی منم میام شکل دریا و گل و ماهی و خورشید و میکشم و بعد نوشته هاشو مینویسم و اونوقت بهت میگم هر شکلی رو به اسمش وصل کن و تو خیلی زود اینکارو انجام میدی و باعث میشه خسته نشی گلم قربونت برم.
بابایی وقتی دید دخترش به این قشنگی نقاشی میکشه برات بازم ماژیک خرید اما خوبی این ماژیک اینه که اگه به لباس یا جای دیگه بخوره با آب پاک میشه عزیزم .
این پروانه رو امروز کشیدی مامان جون واقعا قشنگ کشیدی .
تورو خدا نگاه کن چقدر قشنگ کشیدی و رنگش کردی.
عزیز دلم وقتی اینارو دیدم نمیدونستم چی باید بگم آخه قبلش خاله شقایق زنگ زده بودو گفت یه نی نیه دیگه تو دلشه و بعد منم بهت گفتم و کلی خوشحال شدی بعدش این نقاشیو کشیدی و گفتی مامان نگاه کن اینا تو دلشون یه نی نی دارن....
وقتی اینارو کشیدی گفتم الیسا جونم اینا چیین ؟ گفتی آدمن دیگه اما نیم لخن مامان جون.
اینجا هم گفتی این نی نیش دو خلو (دو قلو )خست .
اینم مثلا نوشتی ...
مامان جونم حسن کچل و کشیدم ببین...
مامانی نهنگم خوب شد ؟ کلی چلوندمت و گفتم عالی شد دخترم
رنگین کمونو چقدر قشنگ کشیدی عزیزم.