تولد جنگلی عشق بابا الیسا جووووووووووووووون...
بهترین من ، دختر خوب و مهربونم ، الیسای نازم ...
ميدونم امروز بارها و بارها تولدت را تبريک گفته اند شايد واژه هاي تبريک آنها زيباتر بوده اما با عشقي که من به همراه تبريکم روانه قلب مهربونت ميکنم قابل قياس نيست روز ميلاد تو روز شکفتن غنچه هاي مهربانيست با تمام وجود دوستت دارم ...
عزیز دل بابا بازم یه سال گذشت و زیباترین روزهای عمرمون رو در کنار تو حس کردیم ...
عزیزکم وجود تو مایه آرامش و آسایش منه ...
وقتی که صبح ها از خواب پا میشم و واسه یه روز خوب میرم سر کار و تو رو تو خواب ناز میبینم ، میبوسم انرژی میگیرم و وقتی از همه دلواپسی ها و خستگیهای روزمره به سمت خونه برمیگردم میدونم که تا کلید ننداختم به در صدات از پشت در میاد و همه خستگی هام رو از تنم به در میکنی وای که همیشه وقتی از در میام چشات به دستامه و زودی میایی خوراکی هات رو از دستم ور میداری وای که چه لذتی داره عزیزم وقتی میگی بابا جون تو واسم چی خریدی ، دنیا رو بهم میدن و کیف میکنم .
لحظه ای کنار تو بودن رو با چی میشه عوض کرد؟؟؟؟؟
دخترم ! الیسای نازم ! عشق بابا ! وجود من ! دنیای من ! آرزوی من اوج گرفتنته تا بینهایت ! هر چی که ازم بر بیاد مطمئن باش دریغ نمیکنم آخه تو وجود و آبروی منی ...
الهام خوبم سه سال از به دنیا اومدن الیسای نازمون گذشت تموم این روزها رو با صبوری پشت سر گذاشتی و لحظه ای هم سختیه بزرگ کردن دخترمون چیزی از مهر و محبتت کم نکرد ...
الهامم ! بر دستان پر مهرت بوسه میزنم . امیدوارم در کنار هم و با وجود دخترمون همچون همیشه خوشبخت و سربلند باشیم .
الیسا جونم دوستت دارم.آنقدر که...اصلا چرا بگویم؟! خودت بهتر می دانی پس شب به خیر دختر
مهربون من.
بگذار باز هم بگم :
دوستت دارم ؛ دوستت دارم ؛ دوستت دارم
تزئینات تولد...
کی سنجاب نازی مثل تو دیده تا حالا؟؟؟؟؟؟
بیشتر عروسک هاتو دعوت کرده بودی..
الیسا و عمه راضی که خیلی همدیگه رو دوست دارن ....
الیسا و عمه ثمینا و عمو داوود که الیسا خییییییییلی دوسشون داره...
الهام و الیسا...
عشق مامان و بابا
یه بوس اول به بابای خودم ...
حالا مامانی..
الیسا و بابا سعیدو مامان معصوم...
الیسا و بابا قاسم و مامان ملی....
الیسا و عمه راضی و عمو ابراهیم....
سنجاب شکمو...
بهترین قسمت تولد برف ریزون بود که این برف شادی واقعا شادی آورد تو تولد و حسابییییییییی کیف کردی...
وای جنگل برف اومده...
البته این برف بازی به همراه رقص و پایکوبی ادامه داشت...
تولد گرفتن یکدفعه شد وشیرینی فروشی گفت ما نمیتونیم کیک طرح دار بزنیم منم گفتم کاری نداره خودم درست میکنم این شد که مامانی دست به کار شد و همون کیک ساده سفید رو این شکلی کرد که همه خوششون اومده بود....
قربونت برم که اینقدر نازی ...
چرا زود کیکو بردین هنوز انگشت زدنم تموم نشده بودا....
بابا و عمه راضی هم مشغول پذیرایی هستن....
الهام جون...
فدای اون خنده هات ...
لباس خرگوشیتو پوشیدی و با قر دادن اومدی...
کادوهای مامانی رو گرفتی و ماسکم زدی به صورتت...
مامان ملی و بابا قاسم جدا از اینکه یه هدیه ای به تو دادن به مامان الهام هم یه سرویس خیلی خوشگل هدیه داده بودن و گفته بودن که چون دختر مودب و خوبی تربیت کردی و این هدیه به مادر نمونه....
عکسشو بعدا میذارم..
الیسا جون از همه شما بابت اینکه به تولدش اومدین و لحظه های شادی رو براش به وجود آوردین تشکر میکنه و از همتون بابت هدیه هاتون ممنونه ... مرسیییییییییییییییییییییییی
تمام هدیه ها نقدی بود دست همهگی درد نکنه .
هدیه بابا علی به دخترش یه سکه بود.
دخترم شادترین لحظه ها و ساعتها و روز ها و سالها رو برات آرزو میکنم با آرزوی سلامتی سنجاب کوچولوی ناز بابا.