عکس آتلیه...
عروسک نازمی تو ...
دختر قشنگم ممنونم که اینقدر تو آتلیه خوب بودی و همکاری کردی و بابایی مهربونتم سه ساعتی رو نشسته بودو عاشقانه نگاهت میکرد و نازت میداد و تو هم به عکاس میگفتی این دیگه چه ژستی شما میدی من بهترشو بلدم و واقعا هم همین طور بود عکسهای خرگوشیت رو خودت ژست دادی و گفتی اینجوری قشنگتر میشه ... و خانم عکاس هم بغلت میکردو هر بار که لباستو عوض میکردم میبردتت بیرون و به همکاراش نشون میدادو کلی نازت میدادن و تو هم با شیرین زبونیت دلشونو میبردی و وقتی ازت تعریف میکردن میگفتی مرسی منونم (ممنونم) و اونا هم بوس بارونت میکردن مرسی دختر خوبم. وقتی برای گرفتن عکسهات رفتیم تا منو دید گفت مامان همون بچه ای که لباس خرگوش داشت و خیلی ناز بود هستین ؟ منم با خنده گفتم بله اومدم عکسهاشو بگیرم و اونا هم گفتن میشه از الیسا برای تبلیغات آتلیه عکس بندازیم آخه هم خوش لباسه و هم شما لباسهای جالبی براش درست میکنین و اینکه خیلی از سنش بیشتر متوجه میشه و خودش ژستهای خیلی قشنگی میگیره و این برای ما خیلی خوبه و منم کلی ذوق کردم و اگه وقت کنیم تا ببریمت آخه هنوز که نبردیم عزیزم.
الیسا جونم هر چی از مهربونیت بگم کمه مادر چند روز پیش خونه مامان معصوم بودیم که داشتم با موبایلم صحبت میکردم و خیلی عصبانی بودم در مورد مسئله کاری بود و گفتم تو اتاق نیا دارم صحبت میکنم و تو هم رفتی به عمه ثمینا میگی عمه مامانم خیییییییییییلی ناراخته (ناراحته) آخه یه مشکل کاری داره ... با همه ناراحتیم وقتی شنیدم اومدم حسابی بوسیدمت و چلوندت عزیزم که حواست به همه چی هست و همه چی رو میفهمی خوشگلم.
چند روز قبل داشتیم برای افطاری میرفتیم خونه دایی بابا و شما پشت نشستی و یادمون رفت کمربندتو ببندیم( آخه تا تو ماشین میشینی میگی آخنگ شاد و شروع به قر دان میکنی دیگه حواس نمیمونه که ) و یه ماشین یهو ترمز زدو بابا هم مجبور شد ترمز بزنه که الهیییییییییییی بمیرم برات تو هم با صورتت پرت شدی و بینیت و دهنت خون اومد و لبت پاره شدو بینیتم حسابی ورم کرد منو بابایی هم دلمون پاره شد با دیدنت من زود خون و پاک کردم چون خیلی از خون میترسی و تو اون حالت میگفتی مامان جون خون اومد؟ بابا هم بهت آینه دادو گفت نه و تو هم یه کم آروم شدی و دیدی که ما ناراحتیم زودی گفتی نه یه کم درد داره اما خیلی از درداش بهتر شده ناراخت (ناراحت ) نباشین بمیرم برات که تو همه شرایط حواست به ناراحتی ما هم هست و دلت نمیاد مارو ناراحت ببینی و هنوزم بینیت کبوده عزیزم.
تو غذا ها عاشق گوشت و پلو هستی و اگه چیز دیگه ای باشه خوب نمیخوری با اینکه روزه هستم و سختمه دوباره برات غذا درست میکنم و میگم بیا عزیزم برات درست کردم و تو هم میای دستمو میبوسی و میگی دستت درد نکنه که بخاطر من غذا درست کردی مامان جونم مرسییییییییییی و من همه خستگیم در میره و کلی لذت میبرم از دیدنت.
موقع خوابیدن هزار بار منو میبوسی و میگی شب بخیر بخوابیم باشه و باید دستت رو صورتم باشه و حتی خوابی میگردی و تا دستتو میذاری رو صورتم تو خواب میخندی و بوسم میکنی مهربونم و صبح هم کلی بوسم میدی و میگی پاشو دخترم پاشو گلم پاشو آفتاب در اومد پاشو تمبل همیشه خوابه و تا چشمامو باز میکنم میگی آفرین عزیز دلم دیدی کاری نداشت حالا پاشو منو یه دستشویی ببر و بهم یه چیزی بده تا بخورم ...قربون او شیرین زبونیهات بشم که اونقدر هر جا شیرین زبونی میکنی همیشه داری ضربه میخوری گلم.
دختر مهربونم نمیگم مهربون نباش اما این دنیای ما قدر این همه مهربونی تورو نمیدونه و خیلی ها فقط به زبون مهربونن و جاش برسه از یه دشمن هم بدتر میشن و آدم میمونه از این همه تفاوت و اینکه چیکار کنه پس... دلم میخواد محکم و استوار و واقع بین باشی و بتونی بجا مهربون باشیو بجا ...
آرزو میکنم همیشه شادو سلامت باشی گلم.