کارگاه الهام و الیسا...
دنیای من پر شد از نگاه پر مهر تو ...
الیسا جونم دختر باهوشم هر چی میگذره شیرین تر و شیرین تر میشی عزیزم و دیگه دلت میخواد از همه چی سر در بیاری و همه چی رو خودت امتحان کنی و به نتیجه برسی مدتی بود همیشه ازم سوالهای جورواجور میپرسیدی و منم متوجه شدم عاشق کارهای جدیدی و کلا عاشق ریاضی و عجیب ریاضیو دوست داری و حتی سخت ترین چیزها رو (البته همه چی با توجه به سنت ) بهت میگم نه نمیگی و به دنبال راه حلش میری و تا جوابشو بدست نیاری ول کنش نیستی و بیشتر از من بابایی لذت میبره از این علاقه تو و هر چند قبلا همیشه میگفت بچمو خسته نکنی یه وقت جلوتر چیزی رو بهش یاد ندی دلم میخواد بچم بچگی بکنه و لذت ببره و منم همیشه میگفتم بابا جان اینا خواسته من نیست و این الیسا هست که دوست داره و خلاصه وقتی خودش دید متوجه شد و کلی هم تشویقت کرد و گفت هر چی دوست داره براش بگیر ... حالا این یه سری از کارهای هر روز من و تو هست و چنان جدی پیگیری میکنی که اگه من بگم نه خودت دست بکار میشی گلم بریم سراغ عکسها...
کلاس علوم و آزمایش که عاشقشی...
اولین آزمایش ما سبک و سنگین و جهت باد بود و علت هر کدوم و من لوبیا و پر و یه اسباب بازی خیلی سبک بهت دادم تا آزمایش کنی و لوبیا رو مینداختی میگفتی رفت پایین گفتم چرا؟ تو هم گفتی چون سنگین بود رفت پایین ...
و حالا داری یه ظرف لاکی خیلی کوچیک و سبک رو امتحان میکنی ...
رفتی به دنبال توپ و همش میگفتی میخوام ببینم توپ کجا میره...
با دقت تمام داری آزمایش میکنی ...
و قبل از اینکه بندازی تو آب گفتی فکر کنم روی آب بمونه و وقتی روی آب موند خودتو تشویق کردی ...
دختر باهوشم عزیز دلم تو این ظرف لاکی داری آب میریزی تا سنگین بشه و بره پایین ... فدات بشم که فکرت به همه چی میرسه...
وقتی اسم ریاضی رو آوردم گل از گلت شکفت ...
بهت گفتم بشمار و دو تا دایره رو تو دسته بذار ...
قربون اون دستهای کوچیکت بشه مامانی...
وچقدرم خوشحالی که داری درست انجام میدی...
حالا سه تایی...
حالا چهار تایی..
قربون دختر باهوشم برم که تا رسیدی به دسته های پنج تایی واسه اینکه اشتباه نکنی ینج تا پنج تا رنگ میکردی بهد دورشون خط میکشیدی...
واز نتیجه کارت خوشحالی...
حالا مسئله بعدی تو یه بیضی چند تا دایره بود و تو باید به تعداد دایره ها زیرشون خط میکشیدی که اونم خیلی خوب انجام دادی ...
ای جانم که داری فکر میکنی...
وبهد از انجام این دوتا کتاب وقتی بابایی دید کلی دستاتو بوسیدو نازت دادو گفت میرم تا جایی زود میام و زودم اومد اونم با یه جعبه شیرینی از همونایی که دوست داری و تو هم خیییلی خوشحال شدی ...
فدای شکموی خودم بشم من آخه این مگه کیکه که ناخونک میزنی عمرم...
گفتم ژست شیرینی خوردن بگیر که تو هم به این قشنگی ژست گرفتی...
زنگ سفالگری که اینم خیلی دوست داشتی...
زنگ نقاشی که عاشقشی اونم اگه آبرنگ یا انگشتی باشه...
فدای اون چشمهات که هر چی نگاهشون میکنم سیر نمیشم...
داری دریا میکشی( عشق دریا)...
اینم اثر دختر گلم...
تا تموم شد گفتی مامام میشه اینو یادگاری نگه داری؟؟ منم گفتم بله دخترم خیلی قشنگه و تو هم رفتی زدی به یخچال و برای خودت دست زدی...
زنگ کاردستی با چسب و لوبیا و رشته ماکارونی و....
کلی لذت میبردی از اینکه میتونستی با چسب کار کنی و میگفتی مامان این چسب بچه گونه هست میتونم باهاش کار کنم ....
زنگ آرد بازی ....
جون دلم عزیزم که خیلی دوست داری....
تا صدای آهنگ شاد اومد گفتی مامان نمیتونم نرقصم یه کم میرقصم بعد ادامه بدم باشهههههههههههه...هر جا آهنگ شاد بشنوی شروع به قر دادن میکنی حالا میخواد خیابون باشه فروشگاه باشه و...
خنده های تو امید زنگی منه...
اینم از ژست جدیدت ...
زنگ کتاب و خاله بازی...
کتاب حشرات...
بادکنکت ترکید و میخوای همونو دوباره باد کنی ...
عاشق این عکستم فرشته نازم...
بازم ژست معروفت ...
اینجا وسط خاله بازی داری میگی چرا من نرم تو این کالسکه گفتم آخه اندازه تو نیست که گفتی پس آزمایش میکنم( اینم نتیجه آزمایش کردن که اینجا بکار بردی) ...
رفتی تا ببینی میشه توش بشینی یا نه ...
زنگ آشپزی...
اینم ژستی که خودت گرفتی گفتی مامانی عکس بگیر جالب میشه....
وقتی بهت آرد میدادم تا بریزی انگار تو یه دنیای دیگه بودی و همش میگفتی یعنی اجازه دارم و میخوای کیکه واقعی درست کنیم ....
مامان تخه ملخم میخواد ؟ بله عزیزم ....
شکر اضافه میکنیم....
خوشحال و موفق از انجام کار یادم رفت از کیک پخته شده عکس بندازم...
زنگ رنگ بازی ...
رنگها رو آوردم و تا خواستم رنگ کنم گفتی مامانی لطفا رنگین کمونی رنگش کن خیلی قشنگ میشه من میدونم....
و بعد از رنگ پاهاتو رو کاغذ میذاشتی و کلی کیف میکردی ...
زنگ نظافت ...
واسه اینکه بتونی اتاقتو تمیز کنی یه برنا مه گذاشتیم و اونم اینه که تا مامانی صدای قطار رو در میاره و الیسا زودی میره سمت اتاقشو میگه دوو دوو چی چی اتاقم میخوام تمیز شی دوو دوو چی چی برو تو جات زود بشین و هر چیزی رو سر جای خودش میذاره و بهضی وقتها هم با دستمال تمیز کاری میکنه...
فدات بشم عروسکم که خودت اینجا نشستی و منو صدا زدی گفتی مامان یه عکس ازم بگیر ... دلم میخواست گازت بگیرم...
زنگ عکاسی ...
هر وقت میخوایم جایی بریم قبلش میری کنار گلها و خودت هم ژست میگیری و میگی زود باش عکس بگیر دیرمون میشه ها واقعا میگم....
الیسای نازم دختر باهوش و مهربونم خیلی دوست داشتنی هستی گلم امیدوارم همیشه شادو سلامت ببینمت دختر کنجکاو من عمرمی جونمی زیبای منی تو.