الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

ماهک من ......

الیسا تو باغ فلفل ....

1392/6/5 16:29
1,221 بازدید
اشتراک گذاری

 الیسا جونم دختر ناز و ملوسم چه زود گذشت روزهایی که بغلم بودی و آرزوی راه رفتنت رو داشتم و با یک قدم تا تی تا تی تو به اوج آسمونها میرفتم و ذوق میکردم .... چه زود گذشت دق دقه کردنات که همه عاشقش بودن عزیزم .... چه زود گذشت حرف زدنهات ای جانم انگار همین دیرئز بود که دختر باهوشم همه چیو به اشاره میگفت و  مامان بابا به انتظار حرفهای شیرینش لحظه شماری میکردن و الیسای ناز من یک دفعه و کامل شروع کرد به شیرین زبونی و خونه پر شد از صدای نازک و ظریف دختر کوچولویی که حسابی با شیرین زبونیش دلبری میکرد .... چه زود گذشت انتخاب کردن وسیله هات آخه دیگه خودت انتخاب میکنی  ملوسکم ... چه زود گذشت خوابوندنت نقلی مامان چه زود تویی که باید ده تا قصه میگفتم اما بعدش بازم چشمهای نازت باز بودو پر از شیطنت و بازیگوشی حالا خودت میخوابی و کافی بگم الیسا جونم وقت خوابه زودی میای تا کتاب بخونم و بخوابیم ... چه زود گذشت بیدار کردنت عزیزم حالا تا صدات میکنم چشمهای نازتو باز میکنی.... چه زود گذشت بازی با حلقه هوش که یکی رو هم درست میذاشتی من و بابا به اوج آسمونا میرفتیم و حالا برای ما ریاضی حل میکنی آزمایش علوم انجام میدی و کاردستی دریت میکنی .... چه زود گذشت آموزش دادن برای اینکه تو ماشین نباید جلو بشینی و اوایل گریه میکردی که منم بغلت باشم اما حالا اگه به زورم بخوام بیای جلو گریه میکنی و میگی نه بچه ها باید عقب بشینن تا دفازده(دوازده ) سالشو بشه....چه زود گذشت  چه زود گذشت بهم ریختن اتاقت ولی حالا خودت دوست نداری بهم ریخته باشه میگی مامان کمک میکنی اتاقمو تمیس کنم؟...چه زود گذشت روز هایی رو که آرزو داشتم خودت اسباب بازی انتخاب کنی حالا دکور اتاقتم خودت اتخاب میکنی ...چه زود گذشت کفش پوشیدن و لباس پوشیدن برات آخه دیگه خودت کاراتو انجام میدی ... چه زود گذشت وقتی ما ناراحت بودیم چیزی نمیفهمیدی و با کارهات مارو میخندوندی اما حالا به عمه راضی زنگ میزنی و تو حرفهات بهش میگی ای بابا یه مشکل کاریه دیگه بدون اینکه ما چیزی پیشت گفته باشیم...چه زود گذشت موقعی که پشت تلفن دد ب ب میکردی و همه ذوق میکردن اما دیگه خودت بلدی و میری به هر کی بخوای زنگ میزنی و صحبت میکنی...چه زود گذشت بابا و ما ما گفتنت آخه این روزها فقط میگی چرا ؟ برای چی ؟ این چیه ؟ ....الیسا دیگه گذشت  تنهایی الهام  و تو با کارهات و حرفهات و خواسته هات همشونو پر میکنی و منم باورم نمیشه اینقدر بزرگ شدی الیسا  جان خیلی بهت نیاز داشتم و تو همونی شدی که آرزوشو داشتم خوشگلم . هر جا بریم مهمونی بیرون عروسی بازار ... یه جایی برای بازی کردن با تو همیشه هست اصلا برام مهم نیست کجا باشه و کی باشه فقط تو و خندیدن تو راضی بودن تو برام مهمه عزیزم . همه بهم میگن خیلی خودتو درگیر الیسا کردی و بیشتر وقتتو میذاری برای الیسا چرا مهد نمیذاریش ؟ آخه کسی نمیدونه که من  از با تو بودن نه تنها خسته نمیشم بلکه سیر هم نمیشم و دوست دارم بیشتر کنارت باشم و روزایی که مجبورم تنهات بذارم و برم سر کارم خیلی دلم برات تنگ میشه دیروز از صبح با بابایی رفته بودیم چالوس و غروب برگشتیم وقتی اومدم خیییییییییییییلی خسته بودم اما گفتی مامان برام یه بازی میخری پازل میگری؟ هنوز لباسمو در نیاورده بودم رفتم تا رسیدم مغازه دلت تنگ شدو زنگ زدی و گریه کنون گفتی الیسا بدون مامان نمیتونه باشه من هیچی نمیخوام فقط تو بیا ... نمیدونی چجوری شدم سریع پازلو گرفتم و کل راهو دویدم تا بهت برسم اصلا دیگران برام مهم نبودن و فقط صدای لرزون تو تو گوشم بود و خودمو رسوندمو محکم بغلت کردم وقتی پازلو بهت دادم گفتی مرسیییییییییییی مامان جونم و همین همه خستگیهامو به در کردو دلم شاد شدو لبم خندون . الیسای من تو اول دخترم بعد خواهرم بعد دوستمی عزیزم اینو همیشه بدون که برام خیلییییییییییییییییی دوست داشتنی هستی عسل من دوست دارم خیلی زیاد.

چند روز پیش رفته بودیم خونه خاله من که باغ فلفل داشت دلم نیومد نبرمت و از نزدیک نشونت ندم واسه همین بردمت و حسابی خوشت اومد...

تا رسیدی دو تا چوب برداشتی و شروع کردی به بازی و سوالهای همیشگیت چرا؟ این چیه ؟...

قربون دختر نازم برم منماچ

چوبا تو دستت و مشغول آواز خوندنی عزیزمبغل

داری فلفل میچینی...

خشنود از چیدن فلفل...

ای جانم وقتی دارم برات توضیح میدم با دقت گوش میدی...

عاشق این عکست شدم ملوسکمماچ

گفتم چوبا رو بذار کنار و تو هم گفتی الآن یه کار جالب انجام میدم و بعد شروع کردی به ویلن زدن البته به زبون تو میشه بیابون زدننیشخند

قربونت برم که اینقدر قشنگ ژستشو گرفتی... تازه هر روز میری ویلن منو میاری میگی بازش کن من خودم بلدم بزنم ...

داری تبل میزنی...

فدات بشم که موهات اینقدر بلند شده مامانی...

فلفلا رو چیدیو داری برمیگردی...

اینم از فلفلای چیده شده خیلی تازه و خوشمزه بود جای همتون خالی بود.ماچ

دختر نازو مهربونم خیلی دوست دارم مامان جونبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

مینا
5 شهریور 92 17:00
الیسای ناز عکسات خیلی خوشکلن خوشحال میشم به دخملسر بزنی منم


ممنونم عزیزم که به ما سر زدید . مرسیییییییییی. حتما عزیزم.
مامان رادین
5 شهریور 92 17:36
سلام مامانی
سلام جیگری
عکسهای قشنگی بود
و مثل همیشه الیسا ملوسک ناز بود
من تا حالا باغ فلفل ندیده بودم و نمی دونستم فلفل دلمه ای از چه شاخه ای چیده میشه
حالا خوشحالم که از یکی از نادونسته هام کم شد


سلام به دوست عزیز و مهربونم. مرسیییییییییییییی. واقعا؟ کاش میشد تستشون کنید تازه و خوشمزه جاتون خالی بود .پسر گلمو ببوسید.
شبنم
5 شهریور 92 21:26
وای خاله چقدر تو دوست داشتنی هستی عزیزم الهام جون چه باغ قشنگیه خیلی بااحساس می نویسین با اینکه خیلی دلم گرفته چون ما گربه پرشین نر و ماده داریم ولی گربه ماده مون دو روز پیش مرد خیلی حالمون گرفتست آخه خیلی دوسش داشتم فکر کنم درکم کنین آخه شما هم حیوون دوست هستین از سنجابتون متوجه شدم


مرسیییییییییییییییی عزیزم . ممنونم شبنم جون. آخییییییییییی نازی درسته من خیلی دوسشون دارم تازه گربه هم داشتم و همه تن ماهی هامو خردو وقتی بچش دنیا اومد دیگه پیشم نیومد هییییییییییییی چه کنیم ....
عمه راضی
5 شهریور 92 23:39
الهی عمه فدات بشه امروز وقتی تلفن زنگ خورد عمو ابی گفت علی زنگ زد وقتی گفت الیسا هر چی دستم بود انداختم اصلا خودمم نفهمیدم چه طوری اومدم گوشی ورداشتم.عاشقتم گل من .مامانی واسه دخترم اسپند یادت نره هر چند میدونم تو انجامش تنبلی

خدا نکنه . من مشغول کارم بودم که الیسا تلفن رو گرفت و گفت میخوام برای عمه راضی زنگ بزنم دلم تنگ شد و شروع کرد به زنگ زدن دو تای اولی رو اشتباه زد و سومی درست بود و خیلی خوشحال شد و هی حرف هایی که باهات زده بودو تکرار میکرد و میگفت خیلییییییییییییییی راهش دوره وگرنه میومد بریم پارک و دریا و جنگل واقعا میومد مامان اما الآن راهش دوره نمیتونه.... نگران نباش مامان ملی براش دود میکنه
مامان زری
6 شهریور 92 1:08
سلام الهام جونم
انقدر با احساس نوشتی ،اشک تو چشمام جمع شد
امیدوارم سال های سال در کنار دختر خوشگلت با خوبی و خوشی زندگی کنی
الیسا وروجک یکمی هم برای ما ویالن بزن خب

سلام به دوست گلم. وای ببخشید ناراحتت کردم. ممنون از دعای قشنگت دوستم. اگه با همین ویلنی که دستش راضی میشین همین الآن میزنه ....
.
مامان پندار
6 شهریور 92 1:08
عزیزم ..... قربون چشمای براقت و ناز نگاهت و لبهای قلوه ای قشنگت خاله..... تو یه باربی زنده هستی...... می بوسمت محکم
الهام جون بچلونش لطفا
عزیزم کامنت پرمهرت رو گرفتم و گذاشتم خصوصی بمونه


خدا نکنه خاله مهربون و دوست داشتنی خودم . ممنونم . منم همین .قربون تو دوست عزیزم. مرسی . پسر گلمو ببوسش و خیلی مواظبش باش .
نانازی
6 شهریور 92 2:08
سلام الیسا جونم
وبلاگت خیلی جالبه خیلی خوشم اومد
عکساتم خیلی خیلی خوشمله میشه تبادل لینک داشته باشیم؟
منتظر جوابتم

اگه دوست داشتی منو با این اسم بلینک
مرسی
Fantasy Knight


ممنونم عزیزم و مرسی از اینکه بهمون سر زدی . حتما عزیزم.
مهسا مامی کیارش
6 شهریور 92 2:46
خسته نباشی عزیزدلم عکسات هم خیلی خوشگلن مثل خودت ماهن خوشگلم عاااااااااااشقتم


مرسیییییییییییییییییییی.
میترا
6 شهریور 92 9:03
خوش گذشتا!!! قربونت الیسای ناز
مامان السا خیلی قشنگ مینویسین ادم واقعا خوشش میاد میخونه.الهی ی عمر با شادی و ارامشو سلامت کنار هم زندگی کنین


آره خاله کلی. ممنونم عزیزم شمایین که با قشنگ میخونین . ممنون از دعای خیلی قشنگت عزیزم.
سهیلا مامان آیسا
6 شهریور 92 9:32
عزیزمممممممممم...
آره الهام جون آدم که می شینه فکر می کنه باورش نمیشه که این روزها به سرعت برق وباد سپری شدن وچیزایی که یه عمر آرزومون بود مدتیه که برآورده شد وما اونطور که باید ازشون لذت نبردیم.
قربونت برم خاله که اینقدر کنجکاوی...


خدا نکنه عزیزم. مرسییییییییییییی . واقعا خیلی زود گذشت و ....
مرجان مامان آران
6 شهریور 92 10:31
ای جانم عزیز دلمممممممممممم
چقدر زود میگذره مثل االان من که دوست دارم اران به حرف بیوفته بعدا یاد این روزا میوفتممم قربونش برم عروسک ناززززززززززز خدا حفظش کنه الهام جون
ایشالا خونتون همیشهههههههههههههههههههههههههههه پر از شادیو خنده و خوشی باشه قربونت برممم
به ارزوهای خوشگل دیگتونم برسیننن
قربون عکسای نازت خوش تیپپپپپ بامزه با این حرف گوش دادنت
گردنبندتم خیلییی خوشگلههه
چه فلفلایی به بههههههههه


مرجان جونم اصلا نگران چیزی نباش و از بزرگ شدنش لذت ببر که این روزها زود میگذره عزیزم. ممنونم از دعای به این خوبی عزیزم همچنین برای شما دوست گلم.مرسییییییییییییی هدیه مامان ملی برای تولد بدنیا اومدنشه قابل بارانی نقلی خاله رو نداره. ایییییییییییی جونم نکنه دلت خواسته باشه ؟ ببخشید مرجانم آخه یادم رفت بارداری قربونت برم.
محبوبه مامان الینا
6 شهریور 92 11:30
سلام الهام عزیز و با احساس و دوست داشتنی خییییییییییلی قشنگ مینویسی واقعا قلمتو دوست دارم دلیلش هم فقط اینه که از ته دل و با احساس کامل مینویسی عزیزم
راستی الهام جون عنوانی که واسه پست انتخاب کردی شبیه اسم کتاب داستانهاست : " الیسا تو باغ فلفل "
مثل " حسنی تو وان حموم " یا " فلفلی تو باغ پسته "
ای جونم دختر ویولن زن مارو ببین
چه جالب من تا حالا باغ فلفل نشنیده بودم فکر میکردم همینجوری تفریحی یکی دو تا باغچقه میکارن همه


سلام به دوست گل خوب خودم که خیلییییییییییییییی دوسش دارم و اونم خیلیییییییییییییییییی بهم لطف داره.آنچه از دل بر آید بر دل نشیند .... محبوبه جون نگاهت مهربونو قشنگه عزیزم.از بس کتاب خوندم و نوشتم دیگه عنوانهای منم مثل اونا شد .پس خوب شد این پستو گذاشتم مگه نه ... محبوبه جونم الینای نازو مهربونمو ببوسش حسابییییییییییییییی .
سارا مامانی شیدا
6 شهریور 92 13:54
عزیزم مامان مهربون الیسا جون اینقدر قشنگ احساساتت رو نوشتی که با خوندنش اشک توی چشمام جمع شد خدا دختر نازت رو حفظ کنه خیلی خیلی خوشگله ماشااله


ممنونم عزیزم این نگاه پر مهر شما هست که همه چیو خوب میبینه عزیزم. مرسییییییییییییییییی.
شیدا مامان الینا
6 شهریور 92 14:43
الهام جون میبینی تا چشم به هم گذاشتیم بچه ها بزرگ شدند آدم دلش برای نی نی بودنشون تنگ میشه یه روز بخودمون میاییم میبینیم عروس شدند وای خدای من یعنی میشه اون روز رو ببینم
الیساجونم چقدر تو نازی خیلی دوست دارم عزیزم


واقعا همینه خیلی زود میگذره من همیشه دلم تنگ میشه برای گذشتش ...الهی قربونشون برم . الهی اون روزم با خوشی ببینیم عزیزم. ما هم دوستون داریم .
صبا خاله ی آیسا
6 شهریور 92 15:14

عزیزم الیسای مهربونم
هزار ماشاالله به این گل دختر

الیسا جونم خیلی داناس
قربونت برم که انقد خانومی
.عکسات خیلی خیلی زیباس خوشگلم


ممنونم دوست گلم. مرسیییییییییییییی عزیزم. قربونت برم .
عکس فرش
6 شهریور 92 21:39
به وبلاگ ما حتما سر بزنید...
مامان الی
7 شهریور 92 2:26
سلام دانشمند کوچولو

بازم مثل همیشه عکسات عالی شده

ولی خودت عالی تری

عسلم


سلام خاله مهربونم . ممنونم از لطفت.
لیلا مامان پرنیا
7 شهریور 92 12:52
وااااااااااااااااای الهام جون خیلی فشنگ نوشتی
امیدوارم همیشه کنار هم خوش وسلامت باشید
الیسای نازم رو که نگو مثل همیشه کلی دلم رو برد


ممنونم لیلا جونم لطف داری .مرسی همچنین شما دوستم.مرسیییییییییییییییی خاله مهربونم
الی مامی آراد
7 شهریور 92 14:39
الیسا جونم بازم مثل همیشه عکسهات خیلی ناز شدند خسته نباشی چقدر فلفل جمع کردی


ممنونم عزیزم . مرسییییییییییییی
مامان آرسام
7 شهریور 92 15:04



مرسیییییییییییییییییییییییی
امیر حسین و مامانش
8 شهریور 92 1:51
سلام خوبید خسته نباشی مامان خانومی
الان فک کنم 2 ساعت هست ک تویه وب الیسا دارم میگردم دیگه همه پستهای وب الیسارو از بر کردم
واقعا ماشالله چه دختر نازی دارین و صذ البته باهوش و صد البتهشما ک با کارهاتون واقعا عالی هستین
از وقتی وب الیسا رو دیدم ب شوهرممیگمئ چی میشد منم میتونستم همین کارایی ک مامان الیسا برای الیسا میکنه منم برا امیر انجام بدم
خداییش خیی برا الیسا زحمت میکشید کاملا معلوم و مشهوده
امیر حسین هم تقریبا میشه گفت باهوشه و خیلی کنجکاوه اگه کمکم کنی و راهنمایییم کنی ک منم بتونم پسرمو مث گل دخترتون بکنم منظورم باهوش و خلاق هست ممنون میشم شما خیلی وقته تویه لینکای ما هستی خوشحال میشم ب ما سر بزنی عزیزمواقعا برا الیسا خوشحالم چون مامان بابای خوبی داره
امید وارم شاد و سرزنده باشید


سلام دوست عزیزم ممنونم از اینکه به ما سر زدید و ممنونم از اینکه وقت با ارزشتونو صرف خاطرات دردونه ام کردید عزیزم و ممنونم از اینهمه لطف و مهربونی شما. دوست عزیزم همه بچه ها باهوش و کنجکاوند و فقط مهم اینه که اینما بهشون مسیر بدیم و راه رو یادشون بدیم و مثل بچه ها باهاشون برخورد نکنیم چون هر طوری که با بچه ها حرف بزنیم به همون عادت میکنن. دوست عزیزم ممنونم که مارو لینک کردید و باعث افتخاره عزیزم حتما . پسر گلتونو از طرفم ببوسید
امیر حسین و مامانش
8 شهریور 92 1:52
ببخشید یادم رفت ادرس بذارم


امیر حسین و مامانش
8 شهریور 92 1:54



مرسییییییییییییییییییییییی
شبنم
8 شهریور 92 21:27
الهام جون این آدرس سایت منه اگه دوس داشتی به ما سربزن البته هنوز مطلبی نداره ولی در اسرع وقت مطالبی رو درج میکنم که وبم فاقد مطلب نباشه البته عزیزم من با اجازتون لینکتون کردم اگه افتخار بدین خیلی دوست دارم با شما صمیمی بشم تا وقتی بچه دارشدم از تجربیات و خلاقیت هایی که واسه الیساجون بکارمیبرین استفاده کنم. من شمالی هستم (گرگانی) ولی تهران زندگی می کنم و واقعا مردم شمال یه چیز دیگن خیلی خونگرمترن.


قربون تو دوست عزیز و دوست داشتنیم که خیلیییییییییییییییی دوست دارم و همیشه کامنت های پرمهرت بیاد آورنده همین مهربونیته . مرسییییییییییی از اینهمه لطفی که به من داری مهربونم. پس بگوووووووووووو که من خیلی دوست دارم ... ممنونم دوست دارم میبوسمت
هادی
9 شهریور 92 11:59
سلام عزیزم .این فلفل خوشگل و شیرین را از طرف من ببوس


ممنونم مرسی از محبتتون.
زهرا
9 شهریور 92 22:38
عزیزدلم چقدرعکسات خوشکل شدن توباغ فلفلالبته که دختری به زیبایی توعکساروخوشکل کرده
واقعاروزهازودمیگذرن وبچه هاشیرین تروبزرگترمیشن
حالاخوبه ماوبلاگ داریم وباخوندنشون همه اون روزهایادمون میاد وگرنه من یکی که خیلیییییییی غصه این روزهای قشنگو رومیخوردم


ممنونم خاله جونی خوبم. مرسییییییییییییییی. واقعا همینطوره عزیزم خیلی خوبه . دختر گلمو ببوس
صبا خاله ی آیسا
9 شهریور 92 22:47
برای الیسای عزیزم


مرسییییییییییییییییییییییییی
جیران بخشنده
10 شهریور 92 23:45
وای ببخشید یکم دیر نظر گذاشتم واقعا شرمندم این لباس سبزه چقد به الیسا جونم میاد عاشق اون عکساشم که از نیمرخ ازش گرفتید




نه عزیزم . درسته عزیزم رنگ سبز خیلی بهش میاد . مرسیییییییییییییی . دوست دارم عزیزم


مامان ریحانه جون
11 شهریور 92 2:05
سلام ... عکسای قشنگی بود به خصوص اون کلاه سفید....


مرسییییییییییییییییییییی
مامان مریم
11 شهریور 92 12:47
عالی هم پست هم عکسای خوشگلم


مرسییییییییییییییییی
هستی وداداشش هیربد
11 شهریور 92 13:22
الیساجونم مثل ماه میمونه این قد نازه فداش بشم خیلی خوشگله هزار ماشاله جیگر طلاس به وبلاگ داداشی منم بیاین خوشحال میشم
این بوسارو بذارین رولپای خوشگل الیسا جونم


ممنونم عزیزم خدا نکنه قربونت برم بس که مهربونی . حتما عزیزم. بوسه های پر مهرتون دریافت شد اینا هم برای شما