الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ماهک من ......

تکرار دوباره من ..کودک امروز من روزت مبارک ...

  سلام به کودک نازنینم ، به کودک دوست داشتنی و ملوسم ، به کودک پر انرژی و شادابم ، به کودک کنجکاو و زیرکم ، به کودک شیرینم به الیسا جون عزیزییییییییییییییییییزم الیسای عزیزم  کودک نازنینم تکرار روزهای کودکی من  روزت مبارک ... عزیز تر از جونم ، دختر مهربونم  هر روز که میگذره عاشقانه های ما به هم بیشتر و بیشتر میشه و  وقتی الهام و علی و الیسا در کنار هم هستن همه چی آرومه حتی سخت ترین سختی ها رو میشه حل کرد و روزهای سخت رو پشت سر گذاشت اونم بدون کمک کسی و با عشقی که بینمونه خدا هم کمکمون میکنه  قربونت برم وقتی  خدای مهربونم تو رو بهمون داد یعنی ج...
16 مهر 1393
1905 13 15 ادامه مطلب

صداي خش خش برگها آمدنت مبارك...

  سلام  و صد سلام به دردونه خانم نازو ملوسم سلام به همه دوستهای گل و مهربوووووونم  و فرشته های نازشون که حسابی دلم براتون تنگ شده  و ببخشید که نتونستم بهتون سر بزنم . الیسای عزیزم ، مامانی منو ببخش که خیلی وقته برات چیزی ننوشتم  این روزها خیلی درگیرم  مامان جون و ماشاالله اونقدر عاقل و فهمیده هستی که تمام شرایط منو درک میکنی  و کلی برام نظر میدی و یه وقتهایی یادم میره که فقط 4 سالته مامان جون  قربونت برم  ،زودی بر میگردم و تمام خاطرات جا مونده رو تکمیل میکنم . حالا نوبت روز اول مهر .... از اونجایی که شما کل سالو میری مهد منم برای اینکه او...
1 مهر 1393
1107 10 17 ادامه مطلب

گردش مرداد ماه الیساییییییییییییییی....

سلااااااام به دختر شیرینم ، به عروسک قشنگم ، به نازدونه خانمم، به یکی یه دونمم  الیسا جووووووووووووونم عزیز تر از جووووونم یه روز با مامان ملی و بابا قاسم رفتیم جنگل و از اونجایی که شما عاشق طبیعتی حسابی خوشگذروندی و خوشحال بودی و کلی بدنبال  شیر و سنجاب میگشتی و میگفتی چرا پس نیستن اینجا .... الیسای نازم این روزها هر چی از شیرین زبونیهات بگم کم گفتم خانمم . عاشق اینی که از همه بزرگتر باشی و خیلی تلاش میکنی که زود قد بکشی و بری مدرسه  یه روز خونه مامان ملی بودیم و به دایی عادل میگفتی که نگاه نکن قدت بلند تر از منه ها تو نوزادی  فسقلی هستی نمیدونم چرا قدت انقد بلند شده ... ما با این بزرگ شدن تو داستانی دا...
13 شهريور 1393
1243 13 21 ادامه مطلب

دخترم روزت مبارک

او ﯾﮏ ﺩﺧﺘــــــــــــﺮ است . . . ﺧﺎﻟﻘش ﺑﻪ ﻧﺎﻣش ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺎﺯﻝ ﮐﺮﺩ ... ! او ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ است . . . ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻣش ﺛﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ... ! ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯿﻬﺎﯾﺖ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻻﮎ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﺍ ... ! ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ را ... ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺖ ﻧﯿﺴﺖ ! اوست ﻟﯿﻼﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺯﻟﯿﺨﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ... ! او ﺩﺧﺘﺮ است . . . حیا دارد قدِّ خـــــدا . . . ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﻫﯿﭻ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻧﻤﯿﺸﻮد ... ! او ﺩﺧﺘﺮ است . . . ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪد . . . ﺩﺧﺘﺮ است ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨد ... ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨد ...     ...
6 شهريور 1393

تعطیلات عید فطر 93 ...

سلام به ناز گل خانمم، به دنیای شیرینم  ،الیسا جونم که عاشقانه دوسش دارم . عزیز دلم تعطیلات عید فطر رو تصمیم گرفتیم بریم سمت لاهیجان و آستارا واردبیل و با خاله یلدا و خاله لیلا و عمو حامد روز قبل عید فطر  حرکت کردیم و از همه بیشتر تو خوشحال بودی و منم یه کم نگران اینکه نکنه خسته بشی و یا همکاری نکنی ولی بابایی همش میگفت الیسا جانم بزرگ شد و خیالت راحت باشه و خلاصه همگی راه افتادیم و شما هم از همون اول شروع کردی به دیدن کارتون و صداتم در نیومد و گاهی دلت برا بابایی تنگ میشدو دستشو میگرفتی (بطور کاملا رسمی با من رقابت میکنی و حتی وقتی بابا با من حرف میزد تو زودی میگفتی بابا جونم دوباره بگو چی بود...)و ...
27 مرداد 1393
1115 10 20 ادامه مطلب

تیر ماه الیسایی...........

سلام به همه زندگیم ، به شیرین زبون خونمون الیسا جونم  قربوووووووووووونت برم که هر چی میگذره خوردنی تر میشی نازدونه خانم ، نازگلکم جونم برات بگه دیگه روزهای آخر ماه رمضان هستش و تو این ماه نتونستم خیلی بیرون ببرمت و مهمونی بریم آخه جون نداشتم  و بیشتر دلم میخواست خونه خودمون باشیم البته مهمونم داشتیم شب های اول که خاله یلدا و عمو حامد اومدن خونمون که وااااااااااای چقدر شیرین زبونی میکردی و کل مهمونی رو تو گرم کرده بودی و یه شبم مامان معصوم و باباسعیدو عمه ثمینا اومدن که حسابییییییی بهت خوش گذشت و یه شب دیگه هم مامان ملی و بابا قاسم و دایی عادل و دایی فاضل اومدن که بازم به تو یکی خیلی خوش گذشت و  دوبارم تنهایی رفتی...
4 مرداد 1393
1589 16 28 ادامه مطلب

الیسای عزیزم تولد 4 سالگیت مباررررررررررررررررررک ...

    بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس ...
24 تير 1393
1590 26 54 ادامه مطلب

گردش خردادی الیسا جونم به ییلاق ....

سلام به عشقم ، به دختر ناز و مهربووووووووووونم .  الیسا جونم تو دوره خرداد که با عمه های مامانی و زن عموها و دختر عمو ها و دختر عمه های مامانی با هم بودیم  تصمیم گرفتیم که آخر خرداد یه گردش 2 روزه بریم ویلای دختر عموی مامانی که ییلاقشون هفت تن  بود و این اولین باری بود که بدون بابایی میرفتیم اولش نمیخواستم برم اما دیدم بقیه خیلی جدی  میگن اگه نیای ما هم نمیریم  (بیخود نیست که خیلی دوسشون دارم ) و از یه طرف دیگه هم دلم پیش تو بود و  بابا هم میگفت نکنه با داشتن بچه اونجا اذیییت بشی ،خلاصه تصمیم گرفتم که برم و خیلییییییییییییی خوشگذشت  تو ماشین زدیم و رقصیدیمو خوندیم تا برسیم و جالب تر این بود...
13 تير 1393
3189 20 23 ادامه مطلب

مهمانی خدا ....

سلام به دختر نازینم  ، به عمرم ، به همدمم الیسا جونم ... دیروز روز اول ماه رمضان بود و بار دیگه خدای مهربون مارو مهمون خونه خودش کرد عزیزم و منم برات توضیح دادم و گقتی پس تولدم چی میشه مامان جاااااااااااااااان ؟؟؟؟؟ منم گفتم بعد ماه رمضان برات میگیرم و اولش یه کم ناراحت شدی و منم گفتم امسال تو مهدت برات جشن میگیرم در کنار دوست ها ی خودت چطوره ؟ خیلیییییییییی خوشحال شدی و گفتی اشکال نداره پس من منتظر میمونم و نزدیکای اذان بود که گفتی کن یه کم برم تمرین رقص کنم برای تولدم باشهههههههههههه منم گفتم  اشکال نداره اما الآن نزدیک اذان هستش و بیشتر دعا میکنن مامان جونم و تو هم با قلب پاک و معصومت رفتی چادر نماز گل گلیتو سرت کردی...
9 تير 1393
1041 13 10 ادامه مطلب