مسیر رقتن به بجنورد ....
سلام به ماهکم به دختر خوشکلکم الیسا جون ناز گلکم عزیز دلم اینکه چرا اینقدر دیر به دیر میام و علتشو دوباره میام میگم ولی حالا بریم از عروسی برات بگم .... ماه بانوی کوچولوی من که برای عروسی عمه ثمینا لحظه شماری میکردی ، تا به زمان عروسی نزدیک شدیم دیگه حسابی خوشحال بودی و با اومدن عمه راضی که دیگه کلا تو آسمونها سیر میکردی و بیشتر روزها رو با هم بودین و من از دیدن خوشحالی تو حسابی لذت میبردم و تا اینکه برنامه ریزی کردیم برای رفتن به بجنورد و قرار شد ما و عمه راضی زودتر بریم و تو مسیر اصلا کاری به ما نداشتی و آروم نشتی تو صندلیت و برای خودت کارتون میدیدی و میخوابیدی و تا بیدار میشدی میگفتی مامان جون رسی...
نویسنده :
مامانی و بابایی الیسا جون
14:39