الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

ماهک من ......

الیسا جان تا این لحظه ، 4 سال و 4 ماه و 4 روز سن دارد :.

دخترم امروزِ من، فردا مباد خوابِ من ، تعبیر فردای تو باد شب به امید گلِ فردا و فرداها ی شاد ارمغانی بر تو باد دخترم : عشق را با عشق معنا کردن از آنِ تو باد پاکی و زیبایی گل های وحشی شوق زیبای دمیدن در پگاه زندگی رقص زیبای پریّان در خیال پرنیان نوشِ تو باد ! دخترم امروزِ من فردا مباد! خوابِ من ، تعبیر فردای تو باد !     ...
28 آبان 1393

.: الیسا جان تا این لحظه ، 4 سال و 4 ماه سن دارد

سلام به ماهک 4 سال و 4 ماه خودم که عاشششششششقشم دلبرکم، هر چی میگذره بزرگ شدنتو بیشتر حس میکنم ، با کارایی که میکنی حرفهایی که میزنی .... نازدونه من ، عاشق بازی کردنی و کارتون مرورد علاقتو نگاه کنیو و مهمونی رفتن و عاشق عروسکهات هستی مادر خوشگل مامان بیشتر از قبل به مامانش وابسته شد ، هر روز صبح با هم میریم بیرون و همین که میدونی من میخوام برم سر کارم ناراحت میشی و میگی نمیشه نری ؟ خونه بمونی تا من بیام ؟ آخه دلم برات تنگ میشه مامان جونم .... منم با شنیدن این حرفهات کلی دلم میگیره از اینکه بازم وابسته شدی و این برای خودت سخته ... و مجبور میشم تا مهدت بیام و بعد برم و وقتی میبرمت با یه غروری دستمو میگیری و یه ل...
25 آبان 1393

خاطرات جا مانده الیسا جووووووووووونم ...

    سلام به شیرین عسلی خونمون که عاشقاااااااااااااانه  دوست داریم . عزیز دلم کلی از خاطراتت جا مونده بود و دلم نیومد که نذارمشون حالا هم از رو عکسها برات توضیح میدم . تو راه رامسر بودیم خیلییییییییییییی دختر گلی بودی و تو تمام مسیر برای خودت بازی میکردی الیسا جونم عاشق پل هوایی هستی و اینجا هم داریم میریم پارک مادر  تا میای اینجا بعد کلی بازی کردن میای شن بازی ، حالا مگه رضایت میدی که بریم ... رفته بودیم بابلسر و فروشگاهاش و بعد هم شهر بازیش تا حسابی بهت خوش بگذر ...
20 آبان 1393

خاطرات تابستان 93 ....

سلام الیسای نازم  دختر عزیزم  ، ملوسک مامانی الیسای من  تابستونی که گذشت صبح که مهد میرفتی و  بیشتر بعد از ظهرها هم برنامه بیرون و مهمونی و بازارو پارک داشتیم و یه وقتهایی هم خونه میموندیم و ماشاالله هزار ماشاالله به انرژی تو دختر نازم که تموم شدنی نیست و یه نفس بازی میکنی و شعر میخونی و ... تازه شب که میشد میگفتی ای بابا چه زود امروز تموم شد من که هنوز بازیهام تموم نشدن  خلاصه کلی شیطون بلایی برای خودت عزیزم او هنوزم  وقتی خونه هستی  آروم و حرف گوش کن  و هر چی بگم میگی چشم  خانم الهام    اما تا میریم  جایی مهمونی  اونم مخصوصا خونه هر دو تا مادربزرگهات ن...
3 آبان 1393
2323 11 18 ادامه مطلب

همنفسم ، همه کسم ، علی من تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااارک ....

علی من .... این همون عنوانی بود که همیشه اول نامه هامون برای هم مینوشتیم و همو با اینطور خطاب میکردیم ،و چه شیرین که همچنان همینطور  خطاب میشویم و عاشقانه هایمان بیشتر از همیشه .... علی من ، همدمه روزهای  تلخ و شیرینم ، همنفس همیشگیه من ، دوست مهربووووووووووووونم  و همراه همیشگیم تولدت هزاراااااااااااااااااااااااان هزارااااااااااااااااااااااااااااان بار مبارک .... ما سال ها و ماه ها و روزهای زیادی در کنار هم بودیم و راه های زیادی رو طی کردیم و با تمام سختی ها و ناملایمتی ها ی روزگار جنگیدیم اما لحظه ای از هم غافل نشدیم و همیشه با هم بودن و در کنار هم بودن برایمان از هر چیزی تو این دنیا مهم تر بود ...
27 مهر 1393
1498 11 13 ادامه مطلب

تکرار دوباره من ..کودک امروز من روزت مبارک ...

  سلام به کودک نازنینم ، به کودک دوست داشتنی و ملوسم ، به کودک پر انرژی و شادابم ، به کودک کنجکاو و زیرکم ، به کودک شیرینم به الیسا جون عزیزییییییییییییییییییزم الیسای عزیزم  کودک نازنینم تکرار روزهای کودکی من  روزت مبارک ... عزیز تر از جونم ، دختر مهربونم  هر روز که میگذره عاشقانه های ما به هم بیشتر و بیشتر میشه و  وقتی الهام و علی و الیسا در کنار هم هستن همه چی آرومه حتی سخت ترین سختی ها رو میشه حل کرد و روزهای سخت رو پشت سر گذاشت اونم بدون کمک کسی و با عشقی که بینمونه خدا هم کمکمون میکنه  قربونت برم وقتی  خدای مهربونم تو رو بهمون داد یعنی ج...
16 مهر 1393
1906 13 15 ادامه مطلب

صداي خش خش برگها آمدنت مبارك...

  سلام  و صد سلام به دردونه خانم نازو ملوسم سلام به همه دوستهای گل و مهربوووووونم  و فرشته های نازشون که حسابی دلم براتون تنگ شده  و ببخشید که نتونستم بهتون سر بزنم . الیسای عزیزم ، مامانی منو ببخش که خیلی وقته برات چیزی ننوشتم  این روزها خیلی درگیرم  مامان جون و ماشاالله اونقدر عاقل و فهمیده هستی که تمام شرایط منو درک میکنی  و کلی برام نظر میدی و یه وقتهایی یادم میره که فقط 4 سالته مامان جون  قربونت برم  ،زودی بر میگردم و تمام خاطرات جا مونده رو تکمیل میکنم . حالا نوبت روز اول مهر .... از اونجایی که شما کل سالو میری مهد منم برای اینکه او...
1 مهر 1393
1110 10 17 ادامه مطلب

گردش مرداد ماه الیساییییییییییییییی....

سلااااااام به دختر شیرینم ، به عروسک قشنگم ، به نازدونه خانمم، به یکی یه دونمم  الیسا جووووووووووووونم عزیز تر از جووووونم یه روز با مامان ملی و بابا قاسم رفتیم جنگل و از اونجایی که شما عاشق طبیعتی حسابی خوشگذروندی و خوشحال بودی و کلی بدنبال  شیر و سنجاب میگشتی و میگفتی چرا پس نیستن اینجا .... الیسای نازم این روزها هر چی از شیرین زبونیهات بگم کم گفتم خانمم . عاشق اینی که از همه بزرگتر باشی و خیلی تلاش میکنی که زود قد بکشی و بری مدرسه  یه روز خونه مامان ملی بودیم و به دایی عادل میگفتی که نگاه نکن قدت بلند تر از منه ها تو نوزادی  فسقلی هستی نمیدونم چرا قدت انقد بلند شده ... ما با این بزرگ شدن تو داستانی دا...
13 شهريور 1393
1245 13 21 ادامه مطلب

دخترم روزت مبارک

او ﯾﮏ ﺩﺧﺘــــــــــــﺮ است . . . ﺧﺎﻟﻘش ﺑﻪ ﻧﺎﻣش ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺎﺯﻝ ﮐﺮﺩ ... ! او ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ است . . . ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻣش ﺛﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ... ! ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯿﻬﺎﯾﺖ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻻﮎ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﺍ ... ! ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ را ... ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺖ ﻧﯿﺴﺖ ! اوست ﻟﯿﻼﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺯﻟﯿﺨﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ... ! او ﺩﺧﺘﺮ است . . . حیا دارد قدِّ خـــــدا . . . ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﻫﯿﭻ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻧﻤﯿﺸﻮد ... ! او ﺩﺧﺘﺮ است . . . ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪد . . . ﺩﺧﺘﺮ است ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨد ... ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨد ...     ...
6 شهريور 1393